رسانه؛ سواد رسانه‌ای

آنجه از سواد رسانه‌ای باید بخوانیم و بدانیم.

رسانه؛ سواد رسانه‌ای

آنجه از سواد رسانه‌ای باید بخوانیم و بدانیم.

تیتر روزنامه‌ها

يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۵۶ ب.ظ | سادات هاله پورصالحی | ۰ نظر

به نام خداوند بخشنده مهربان 

 

سه تیتر صفحه اول روزنامه‌های روز یکشنبه ۲۰ فروردین ماه ۱۴۰۲

 

روزنامه‌ اعتماد

تیترهای اصلی:

۱- هزینه‌های اقتصادی پنهان در بودجه

۲- زندگی پُر خطر ۲۴ میلیون نفر در زمین‌های فرونشسته

۳- خطر قراردادن مردم مقابل هم

 

روزنامه‌ جام جم

تیترهای اصلی:

۱- موشک‌هایی برای حیفا و تل‌آویو

۲- آوینی زمانه‌ات باش

۳- حجاب قانون است

 

روزنامه جوان

تیترهای اصلی:

۱- وقتی ظرفیت محدود است تغییرات کنکور مهم نیست!

۲- تکیه‌گاه جهاد تبیین واقعیت‌های قابل دفاع است

۳- امسال برای سپاه سال تولید قدرت است

 

روزنامه هفت صبح

تیترهای اصلی:

۱- قراردادهای نامرئی بین داروسازان و پزشکان 

۲- برخورد قضایی با کشف حجاب از ۲۶ فروردین

۳- شاهکار یونس در ریاض

 

روزنامه مردم سالاری

تیترهای اصلی:

۱- بررسی لایحه منع خشونت علیه زنان پس از تغییر عنوان‌ و محتوا

۲- گرفتاری اروپا در جدال آمریکا با چین و روسیه

۳- تسویه‌حساب طلب ایران از عراق با ضرر هنگفت

 

با نگاه به تیترهای پنج روزنامه منتشر شده در یک روز، درمی‌یابیم که اگر رویداد مهمی در سطح کشور به وقوع نپیوندد و یا مناسبت ویژه‌ای نباشد، هر یک از روزنامه‌ها نگاه و نقطه‌نظر خود را از اتفاقات روز کشور را بیان می‌کنند. در روزهای این‌چنینی شباهت تیترها و پرداخت به موضوعات یکسان در روزنامه‌هایی دیده می‌شود که در یک جناح سیاسی قرار دارند. 

 

با احترام - پورصالحی 

 

خلاصه تحقیق آقای نصرالله‌زاده - حباب فیلتر

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۷:۰۵ ب.ظ | سادات هاله پورصالحی | ۱ نظر

 

به نام خداوند بخشنده مهربان 

 

 

ظهور رسانه‌های اجتماعی، مقیاس و سرعت اشتراک‌گذاری اخبار و اطلاعات را متحول ساخته است. با وجود این، تمایل کاربران به برقراری ارتباط با افراد همفکر و تعبیه الگوریتم‌های توصیه‌گر از سوی بسترهای مختلف، برای جلب‌نظر کاربران و کنترل حجم اطلاعات اضافی، خطر عدم تفکیک برخط و احتمال مصرف اطلاعات جانبدارانه و مضر را افزایش داده است. به عبارتی کاربر با شخصی‌سازی محتوا، ضمن اجتناب از دیدگاه‌های مخالف، در معرض مطالبی قرار می‌گیرد که تأییدکننده تعصباتش بوده و از قبل به آنها اعتقاد داشته است. این مهم، منجر به حصر اطلاعاتی کاربر و شکل‌گیری حباب فیلتر و پیله‌های اطلاعاتی اطراف وی می‌شود. اگر اطلاعات منتشر شده، در فضای این حباب‌ها و اتاق‌های پژواک، همچون اخبار جعلی، آسیب‌زا باشند، خطرهای متعددی را به همراه دارد؛ تا جایی که می‌تواند فرایند آزاداندیشی و تفاهم اجتماعی را مختل سازد و جامعه‌ای چندپاره را سبب شود. پس حباب فیلتر فقط محتوایی به کاربران ارائه می‌کند که بر اساس رفتار‌های آنلاین قبلی آن‌ها می‌توان حدس زد مطابق میل‌شان باشد. با این کار فردی که به محتوای علمی بیشتر علاقه‌مند است، مقالات علمی را بیشتر از محتوای زرد اینترنت مشاهده خواهد کرد.

 

 

به زبان ساده‌تر و در جمع‌بندی؛

حباب فیلتر از طرف کاربر مشخص می‌شود و رسانه‌ها بر اساس آن محتوا تولید می‌کنند. حباب فیلتر شکلی از فیلتر شدن محتوا است. کاربر با شخصی‌سازی محتوا، ضمن اجتناب از دیدگاه‌های مخالف، در معرض مطالبی قرار می‌گیرد که تأییدکننده تعصبات یا تفکراتش بوده و از قبل به آن‌ها اعتقاد داشته است. این مهم، منجر به حصراطلاعاتی کاربر و شکل‌گیری حباب فیلتر و پیله‌های اطلاعاتی اطراف وی می‌شود. حباب فیلتر می‌تواند روی نگاه ما به جهان تاثیر بگذارد و حتی راه خلاقیت و نوآوری ما را ببندد. در این شکل از فیلتر فرض می‌کنیم همه مثل ما فکر می‌کنند و فراموش می‌کنیم که دیدگاه‌های دیگری نیز وجود دارد و در نهایت برای تحلیل یک موضوع تک‌سویه نگریسته و احتمال اشتباه کردن زیاد خواهد شد. 

 

با احترام - پورصالحی 

 

 

خلاصه تحقیق خانم سجده / اتاق پژواک

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۱۶ ق.ظ | سادات هاله پورصالحی | ۰ نظر

به نام خداوند بخشنده مهربان

اتاق پژواک - تحقیق خانم سجده

 

 

اتاق پژواک در رسانه‌های اجتماعی و یا رسانه‌های بزرگ مانند رسانه‌های حاکمیتی، رسانه‌های جریان اصلی Mainstream ها شکل می‌گیرد. در رسانه‌های خبری، اتاق پژواک تمثیلی از اتاق پژواک صوتی یا همان اتاق‌های آکوستیک است، که در آن صدا در فضایی بسته منعکس می‌شود. اتاق پژواک کنایه‌ از وضعیتی است که در آن اطلاعات، ایده‌ها یا باورها با ارتباطات و تکرار درون یک سامانه تعریف شده و تقویت می‌شوند. درون یک اتاق پژواک غالبا منابع رسمی زیر سؤال نمی‌روند و دیدگاه‌های متفاوت و متضاد یا رقیب سانسور، ممنوع و یا کمتر از حد پوشش داده می‌شوند. در اتاق پژواک یک حرف و نظر، یک روایت و قرائت از موضوع وجود دارد و همان تکرار و به اشتراک گذاشته می‌شود. زمانی در اتاق پژواک هستیم که فقط عقاید همسو به ما می‌رسد و از عقاید ناهمسو باخبر نمی‌شویم. در واقع نمی‌خواهیم و یا اجازه نمی‌دهیم عقاید و روایت ناهمسو وارد شود. در اتاق پژواک رواداری / مدارا کردن پایین می‌آید. این تاثیر اتاق پژواک در ذهن ما است. واژه مهم در اتاق پژواک تکرار پیام و تکرار محتوا است. راه شکستن اتاق پژواک این است که کاربران به سطحی از آگاهی برسند که سایر منابع و روایت‌های مرتبط به خبر و یا ایده‌ها را رصد کنند و تاب شنیدن نظر ناهمسو را داشته باشند.‌ در اتاق پژواک افراد اسیر و درگیر شده‌اند. در اتاق پژواک خبر‌ها و اطلاعات ممکن است که با واقعیت تطابق نداشته باشد، اما به‌دلیل همسو بودن با باور مخاطب و تکرار آن در این رسانه‌ها به باور عمومی تبدیل می‌شود. در پدیده اتاق پژواک مهم‌ترین المان باورها و عقاید هستند. در اتاق پژواک اطلاعات، ایده‌ها و باورها درون یک فضا تکرار و تقویت می‌شوند. همه افراد تصور می‌کنند برداشت افراطی که از پدیده دارند حقیقت دارد؛ یعنی در اتاق پژواک باورها و عقاید در سازوکاری بسته با ارتباطات و تکرار تحمیل می‌شود. افراد هم با مواجهه با موقعیت اتاق پژواک به‌دنبال اطلاعاتی می‌روند که عقاید و نظراتشان را تایید و تقویت کند که این حالت ناآگاهانه منجر به سوگیری تاییدی در فرد می‌شود. در این فضاها کاربران تشویق می‌شوند که عقاید مشابه به تفکر غالب را بیان کنند و جرات مخالفت و یا ابزار عقاید غیرهمسو را نداشته باشند. اتاق پژواک در شبکه‌های اجتماعی برای توسعه تفکر مثبت و به اصطلاح مثبت‌اندیشی میان کاربران توسعه یافته است و نوعی حباب مثبت‌اندیشی در میان آن‌ها شکل می‌گیرد.

 

با احترام - پورصالحی 

 

 

اینفوگرافی‌ها نسل Z را چگونه ترسیم کرده‌اند؟

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۴۹ ب.ظ | سادات هاله پورصالحی | ۰ نظر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در پایان تکیه‌کلام‌های زومرها

 

 

با احترام- پورصالحی 

شما نسل Z را می‌شناسید؟

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۳۰ ب.ظ | سادات هاله پورصالحی | ۱ نظر

به نام خداوند بخشنده مهربان

نسل، اصطلاحی است که برای دسته‌بندی افراد بر اساس زمان تولدشان به‌کار برده می‌شود. در ساده‌ترین تعریف یک نسل به افرادی گفته می‌شود که در فاصله زمانی معینی به دنیا آمده‌اند و تجربه‌های گروهی و رویدادهای مشترکی را پشت سر گذاشته‌اند. بر همین اساس افراد حاضر در یک جامعه بر اساس سن و سال تولدشان در گروه‌های نسلی متفاوت دسته‌بندی می‌شوند. 

همان‌طور که تحولات پرشتاب تکنولوژی‌های ارتباطی تمامی عرصه‌های اجتماعی و فرهنگی را دست‌خوش تغییر کرده، بر دسته‌بندی‌های نسلی نیز تاثیر گذشته است.

در غرب برای مشخص کردن نسل‌های دهه‌های اخیر اصطلاحاتی مانند نسل ایکس (X)، نسل وای (Y)، نسل زِد (Z) و نسل آلفا را به‌کار می‌برند.

در کشور ما - ایران - علاوه بر رسمیت شناختن این طبقه‌بندی از اصطلاحات دیگری همچون نسل اول، نسل دوم، نسل سوم و نسل چهارم استفاده می‌شود که اشاره به چهار نسل پیاپی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ دارد. 

نسل زد Generation Z (Gen Z)

نسل Z یا همان نسل رشد یافته با تکنولوژی‌های جدید ارتباطی با عنوان زومرها (Zoomers) شناخته می‌شوند. ‌این گروه جمعیتی جانشین نسل Y و قبل از نسل آلفا است. سازمان‌های آماری ایالات متحده آمریکا و مجمع جهانی اقتصاد، سال ۱۹۹۷ میلادی مصادف با ۱۳۷۶ شمسی را سال آغاز تولد این نسل و سال ۲۰۱۰ برابر با ۱۳۸۹ شمسی را پایان آن تعریف می‌کنند. بیشتر اعضای نسل زِد، فرزندان نسل X هستند. (نسل Z ‌متولدین دهه هفتاد و هشتاد شمسی و فرزندان نسل X یعنی دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی هستند.)

نسل Z اولین نسل اجتماعی است که از جوانی با دسترسی به اینترنت و فناوری دیجیتال رشد کرده‌ است؛ البته لزوماً سواد دیجیتالی یا سواد رسانه‌ای ندارند.

در برخی از کشورهای پیشرفته در مقایسه نسل زِد با نسل‌های پیشین دیده شده که تمایل آنها به خوش‌رفتاری، پرهیزکاری و ریسک‌گریزی بیشتر است؛ آنها تمایل دارند که نسبت به پیشینیان خود آهسته‌تر زندگی کنند.

طبق آمار نرخ بارداری کمتری در نوجوانان دارند. (این آمار بر طبق رفتار و فرهنگ کشورهای اروپایی و آمریکایی است که بارداری در نوجوانان دیده می‌شود.) متاسفانه پیامک جنسی در میان آنها رایج است؛ اگرچه عواقب آن هنوز درک نشده‌ است! 

کمتر الکل مصرف می‌کنند؛ اما میزان مصرف مواد‌مخدر و داروهای روانگردان در آنها بیشتر است. جوانان نسل Z بیشتر از نسل‌های قدیمی نگران عملکرد تحصیلی و چشم‌انداز شغلی خود هستند. پیش‌بینی می‌شود تقریبا تمام افراد نسل زِد برای تمام عمر خود از ارتباطات و رسانه‌های دیجیتال استفاده خواهند کرد. نسل زِد از وقتی که چشم به جهان گشوده در اطراف خود به‌طور گسترده‌ای با فناوری‌های پیشرفته‌ای نظیر وب، شبکه‌های اجتماعی، پیام‌رسانی فوری، خدمات پیام ‌کوتاه، ام‌پی‌تری پلیرها، تلفن‌های همراه و یوتیوب مواجه بوده‌ است. این نسل ملقب به «بومی دیجیتال» یا «شهروندان دیجیتال» است. نکته مهم‌ اینکه نسل زِد همگی کاملاً در دوران پسانوگرایی، چندگانگی فرهنگی و جهانی‌سازی متولد شده‌اند. 

 

در طبقه‌بندی دیگری برخی نسل Z را نسل C می‌نامند؛ زیرا معتقد هستند ویژگی‌های افراد این نسل همگی با حرف C شروع می‌شود. حرف ‌C را برای نام‌گذاری نسل از همین شاخصه وام گرفته‌اند.

 constant connectivity •

 collaboration •

 change •

 co-creation •

 chameleons •

 cyborgs •

 curiosity •

 connected collective consumer •

 

بر اساس داده‌های آماری سن بلوغ دختران در متولدین این نسل در مقایسه با نسل‌های پیشین، کاهش پیدا کرده و همزمان، آگاهی «زومرها» نسبت به بیماری‌های جسمی و روحی افزایش پیدا کرده است. داده‌ها نشان می‌دهند متولدین «نسل Z»، دامنه توجه کمتر و توانایی‌های کلامی پایین‌تری دارند و به همین دلیل، نمرات آنها در مدارس در مقایسه با نسل‌های پیشین پایین‌تر است.

«ساموئل بارنت»، تحلیل‌گر «بنیاد کارنگی برای صلح بین‌الملل» در مقاله‌ای که در وب‌سایت این اندیشکده منتشر شد، درباره نسل Z می‌نویسد: «متولدین نسل Z [در آمریکا] هرگز در زیر سایه تهدید یک کشور رقیب زندگی نکرده‌اند و این آنها را واداشته که به‌جای اینکه به جنگ یا رقابت میان قدرت‌ها فکر کنند، بیشتر در مورد گرم شدن کره زمین یا حقوق بشر نگران باشند.»

نشریه «بیزینس اینسایدر» (Business Insider) در مقاله‌ای به بروز همه‌گیری کرونا و تاثیرات آن بر «نسل Z» پرداخته و نوشته است: این نسل که مسن‌ترین عضوش اکنون حدود ۲۵ سال دارد، از نظر مالی بیش از متولدین سایر نسل‌ها از همه‌گیری کرونا ضربه خورده و احتمال تکرار شرایطی شبیه به بحران مالی ۲۰۰۸ برای اعضای این نسل وجود دارد. متاسفانه نسل Z به دلیل قرارگیری در شرایط کرونا با آینده‌ای مبهم‌تر از نسل‌های قبلی روبرو است.

امان‌الله قرایی‌مقدم، جامعه‌شناس، در مورد «نسل Z» می‌گوید: نسل جدید، فضای کاریزماتیک، مقدس مآبانه و فره‌گرایانه در سیاست را نمی‌پذیرد و به قول جان دیویدسون، شاعر اسکاتلندی، جوانان فریاد می‌زنند که هیچ عملی، هیچ اندیشه‌ای، هیچ رسمی و هیچ حرمتی وجود ندارد که نشود از آن تخطی کرد.

همان‌طور که گفته شد عصر مجازی از این نسل شروع می‌شود؛ نسل بومی‌های فضای مجازی! متولدین این نسل در تمام دنیا شبیه‌ترین به هم هستند و این به دلیل فروریختن مرزهای جهان به وسیله پلتفورم‌های مجازی است. برای نسل ‌Z زندگی بدون فضای مجازی غیرقابل تصور است. به دلیل امکاناتی که اینترنت به این نسل داده است آنها را ریسک‌پذیرتر گردیده است. نسلی که دوستان جهانی دارد و نگاهش کمتر سنتی است؛ به‌طور مثال برای این نسل مدرک دانشگاهی راهی برای کسب درآمد نیست. زندگی برای این نسل،‌ زندگی در فضای مجازی و حتی Game است. آنها با توجه به رفتارهای خود در مقابل فناوری‌های ارتباطات و اطلاعات تعریف ویژه‌ و جدیدی از اطلاعات را ارائه کرده‌اند.

افراد این نسل حضور پررنگی در فضای مجازی دارند و اغلب آنها کاربرانی هستند که روزانه زمان قابل‌توجهی را در اینترنت سپری می‌کنند و گاه ساعات آنلاین بودن‌شان بیشتر از آفلاین بودن‌شان است. آنها اینترنت را برای همه عرصه‌های زندگی اعم از امور شخصی، کاری و تجاری، خرید و سرگرمی و ... به‌کار می‌‌گیرند. علاوه بر اینکه کاربران و مصرف‌کنندگان اطلاعات و اخبار فضای مجازی هستند، تعامل‌کنندگان و تولیدکنندگان بخشی از مطالب اینترنت نیز محسوب می‌شوند. مهم‏ترین بستر فعالیت این کاربران جایی نیست جز رسانه‌های اجتماعی. رسانه‌های اجتماعی به آنها این امکان را می‌دهد که در قالب شبکه‌های مجازی به تعامل با یکدیگر بپردازند و محتواهای شخصی آنلاین تولید کنند. نسل Z زندگی شخصی‌شان را با شبکه‌ دوستان‌شان به اشتراک می‌گذارند و در رسانه‌های اجتماعی شبکه‌ای از دوستان و آشنایان‌شان به‌وجود می‌آورند و در آن به تعامل درباره خودشان و موضوعات مورد علاقه‌شان می‌پردازند. رفتار جمعی اعضای این نسل در شبکه‌های اجتماعی به رفتار جمعی زنبورها تشبیه شده است که حول موضوعات مورد علاقه مشترک‏شان گرد هم می‌آیند. بدین ترتیب رسانه‌های اجتماعی که زمانی تنها به عنوان ابزارهایی اینترنتی شناخته می‏شدند، حال بستری برای شکل‌‌گیری سبک زندگی و بروز ویژگی‌های فردی و جمعی نسلی است که با پیشینیان خود تفاوت دارند. بر اساس گزارش مرکز نیلسون، افرادی که در این رده سنی قرار دارند، ماهانه حدود ۳,۱۴۶ پیام مبتنی‌بر وب ردوبدل می‌کنند. در همین مدت زمان حدود ۱۹۱ تماس با تلفن همراه‌شان برقرار می‌کنند و تنها ۱۰ پیامک در زمان بیداری‌شان و به‌غیر از ساعاتی که در مدرسه هستند، می‌فرستند و یا دریافت می‌کنند.

اگر به جریان زندگی نسل قبل - نسل Y - زیست مجازی اضافه شد، نسل Z در این فضا چشم باز کرد! 

نسل Z ها: 

- اولین نسلی هستند که در عصر دیجیتال به دنیا آمده‌اند. اولین نسلی بود که دوران نوجوانی و جوانی را در ارتباط مستقیم با فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و اینترنت گذراند. 

- آنها از کودکی در خانواده حق رای و اظهارنظر داشته‌اند.

- بیشترین مراقبت خانوادگی را نسبت به نسل قبل خود تجربه کرده‌اند.

- هر نکته و کلامی را بدون مدرک و منبع نمی‌پذیرند.

- مشکلات روحی، روانی، استرس و اضطراب در آنها زیاد است. 

- بیشتر خریدهای خود را به‌صورت اینترنتی انجام می‌دهند.

- ریسک‌پذیر،‌ بی‌پروا و سلطه‌گریز هستند.

- به‌خاطر زیست در شبکه اینترنت و بازی‌های کامپیوتری، دارای ارتباطات بالا بوده و سریع گروه‌سازی می‌کنند، البته ارتباط آنها با نسل خود بیشتر است.

- علاقه‌مند و پیگیر سلبریتی‌ها هستند.

- معمولا تک‌ فرزند خانواده هستند.

- به‌خاطر وجود اینترنت و آشنایی با فرهنگ‌ها و کشورهای جهان، ناخواسته یک شهروند جهانی محسوب می‌شوند.

- دارای هویت سیال هستند.

- آنها هیچ علاقه‌ای به خودسانسوری ندارند و به‌راحتی احساسات خود را بیان می‌کنند.  

- در پی واقعیت و حقیقت می‌باشند و به احساسات و نظرات فردی ارزش می‌دهند و از برچسب زدن دوری می‌کنند.

- بین دوستان واقعی و دوستانی که در فضای مجازی پیدا می‌کنند تفاوت قائل نیستند. 

- برخی افراد این نسل را غیرمتعهد یا مسئولیت‌ناپذیر و حتی ناسازگار و بدرفتار می‌خوانند. این در حالی‌ست که تمام این مفاهیم را باید با نگاهی دقیق و ریزبین مشاهده کرد؛ زیرا جوانان نسل زِد غیرمتعهد نیستند. اتفاقا آنها به حرفه خود تعهد زیادی دارند؛ اما می‌توان گفت تعهد خود را به سازمان‌ها از دست داده‌اند زیرا بیشتر به سمتی می‌روند که بتوانند منافع بیشتری به‌دست آورند.

- نوع سازگاری آنها نسبت به دهه‌های ۵۰ و ۶۰ کاملا متفاوت است.

- نگاهشان به بحث اخلاق و تعهد با دهه‌های گذشته فرق می‌کند.

- در کار چابک‌ترند و علاقمندند وظایف و مسئولیت‌های مختلف بپذیرند. (MULTIFUNCTION هستند.)

- ساعت‌های کاری منعطف را بیشتر دوست دارند.

و ...

در نهایت اگر می‌خواهید با یک نسل Z ارتباط برقرار کنید آزادی بیان و اعتماد به او را فراموش نکنید! 

 

با احترام - پورصالحی

 

 

تحلیل فیلم‌سینمایی "شبکه" NETWORK

سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۰۶ ق.ظ | سادات هاله پورصالحی | ۱ نظر

به نام خداوند بخشنده مهربان 

 

 

تلویزیون هرگز اینچنین نبوده است! 

 

تحلیل فیلم سینمایی شبکه Network 

صحبت از بیش از دو دهه فعالیت در رسانه است. فضای فیلم، فضایی است حول رسانه. آغاز فیلم تعدادی تلویزیون را می‌بینیم. مجریان مطرح در قاب تلویزیون، اخبار را روایت می‌کنند و در این میان فقط صدای هاوارد بیل را به وضوح می‌شنویم. حکایت هاوارد - مجری مطرح - با مخاطبان زیاد خود به نسبت سایرین داستان فیلم را پیش خواهند برد.

دو دوست بخش مهمی از زندگی خود را در رسانه سپری کرده‌اند و حالا رسانه جزئی از آنها یا بهتر بگویم آنها جزئی از رسانه شده‌اند و این تفکیک برای خود آنها نیز مشکل است.

"شبکه" نشان می‌دهد که امروز شغل و کار انسان تا چه اندازه در زندگی شخصی‌اش رسوخ کرده و روابط انسانی و هویت فردی با هویت اجتماعی و کار گره خورده است.

دو دوست با خاطره‌بازی خود سعی می‌کنند تلخی این روزهای‌شان را برطرف کنند؛ هاوارد بیل که رئیس بخش اخبار شبکه تلویزیونی UBS است این روزها دچار چالش بزرگی شده، برنامه خبر او که با ۲۸ درصد مخاطب پیشتاز سایر برنامه‌های خبری بود حالا، در سال ۱۹۶۹، مخاطبانش به ۲۲ درصد رسیده است، تحلیل و درک تغییرات به‌وقوع پیوسته از توان او و حتی مدیران شبکه خارج است. این روند نزولی با مشکلات خانوادگی هاوارد بیل - مرگ همسرش - درهم آمیخته و او با ۱۲ درصد مخاطب مرگ زندگی رسانه‌ای خود را می‌بیند!

درنتیجه مدیران شبکه در سال ۱۹۷۵ برای بررسی و کنترل شرایط، برنامه خبر هاوارد را لغو کرده و او متحمل دو هفته مرخصی اجباری یا تعلیق از کار می‌شود. 

پس از دو هفته مکس شوماخر رئیس‌کل اخبار برای اعلام اخراج هاوارد از شبکه انتخاب می‌شود و او با دوست و همکار قدیمی خود دیدار می‌کند. 

مکس از خاطرات سال‌های ابتدایی کارش می‌گوید. در بامداد روزی از روزهای سال ۱۹۵۱، از خبرگزاری با او تماس تلفنی گرفته می‌شود که خبر افتتاح پل جرج واشنگتن را پوشش دهد. سراسیمه با لباس خواب، کت پوشیده و به راننده تاکسی مقصد خود را می‌گوید. راننده به او می‌گوید تو خیلی جوانی خودکشی نکن؛ یک عمر دراز در پیش داری! آیا باید این‌طور برداشت کنیم که کار در رسانه خودکشی است؟! این سفر به زمان گذشته مکس، زمانی اتفاق می‌افتد که مکس در وسط خیابان مابین تردد ماشین‌ها ایستاده و از خاطراتش می‌گوید. اما ما فقط صدای تردد ماشین‌ها را می‌شنویم! در حالی که او در میان خیابان ایستاده از سرعت و حرکت ماشین‌ها واهمه‌ای ندارد! این حکایت این روزهای ماست، از روزی که رسانه قرار شد همه زندگی ما را سامان دهد و مدیریت کند، آن زمان که قدرت و چیرگی‌ش بر ما محرز شد. خیلی از اتفاقاتی که می‌شنویم دور و بر ما اتفاق نیفتاده و آنها را نمی‌بینیم اما چگالی فشار وقایع را بیش از آنچه که هست، در تصور ما نقش می‌بندد؛ احساس می‌کنیم که فشار زیادی بر روی ماست! آنچه از رسانه‌ها دریافت می‌کنیم حکایت از این است که دنیا سربار است از ترور، قتل، تجاوز، آدم‌ربایی، کلاهبرداری، قاچاق، تصادف قطار، سقوط هواپیما، اعتراضات و اعتصابات، جنگ‌های داخلی و خارجی، آتش‌سوزی‌ها، سیل، زلزله‌ و ... اما شاید هفته‌ها و سال‌ها بگذرد و ما شاهد مستقیم همه این موارد نباشیم و یا با موارد بسیار معدودی از آنها برخورد کنیم. پس چرا باور داریم که اوضاع وخیم است؟! مگر همه اینها در همین دنیای ما اتفاق نمی‌افتد؟ پاسخ ساده است، رسانه؛ آری رسانه به ما القا می‌کند و ما با سیلی از فجایع دائم در حال غرق شدن هستیم و یا حتی در برخی اوقات خود را غرق شده می‌پنداریم. شاید تحلیلی که می‌توان برای این سکانس ترسیم کرد تصویر این بخش از کارکرد رسانه را دارد؛ درست از زمانی که مکس در رسانه مشغول به کار می‌شود و در این سیل پا می‌گذارد.

هاوارد در "بار" در حالی که آخرین پیمانه مستی را می‌نوشد، می‌گوید قصد دارد در میانه آخرین برنامه، خود را بکشد! معتقد است با این اتفاق تعداد مخاطبان به بیش از ۵۰ درصد می‌رسد.هاوارد می‌خواهد مرگ خود را با مرگ کار و فعالیت خود در رسانه گره بزند.هیچ مکانی برای مرگ زیستی او مناسب‌تر از رسانه نیست.

بی‌شک برای زنده بودن رسانه یا زنده بودن در رسانه باید به هر آنچه ممکن است دست انداخت!

بازی با کلمات و پیشگویی تیترهای خبری برای مکس دست‌مایه‌ای می‌شود تا سنگینی فضای حاکم را کم کند. مکس شروع به تیترزنی رسانه‌ها می‌کند:

- خودکشی هفته - اعدام هفته 

- تروریست‌ هفته - خودکشی

- قتل                 - بمب‌گذاری

- جنایت در شبکه - ساعت مرگ 

و با تردید و مکث می‌گوید: تصادف اتومبیل!

تجربه به مکس آموخته تا بتواند دورنمای خواسته هاوارد را ببیند. به این واقعیت رسیده هاوارد باید تاوان برنامه پایانی خود را بدهد و به همین دلیل تیتر "تصادف اتومبیل" در ذهن او نقش می‌بندد. مکس در ادامه می‌گوید: چرا خود را محدود کنیم؟!

مکس این تصویر را مجسم و تفسیر می‌کند، "خبر" تبدیل به یک "شو" خواهد شد! در حال مستی جمله‌ای را بیان می‌کند که شاید در حال عادی از بیان آن ابا و یا حتی ترس داشت. "تبدیل به یک شو عالی می‌شود که با آن دکان والت‌دیزنی را کاملا تخته می‌کنیم!" 

اما او می‌داند که "تلویزیون هرگز اینچنین نبوده است!"

خواسته و ناخواسته همگی به این مطلب رسیده‌اند که رسانه باید تغییر ساختار بدهد چون جهان تغییر یافته و نسل دیگری از صاحبان قدرت بر مسند جهان مستقر شده‌اند. تلویزیون هم باید بخشی از سرگرمی محسوب شود. تمام شبکه‌های تلویزیونی و ابزار سرگرمی تلاش‌شان باید بر این محور باشد که ماحصل کار آنها همه‌ جامعه را به‌نحوی سرخوش کند.

سکانس بعدی تابلوهای شبکه‌های متعدد تلویزیونی و خبرگزاری‌ها را می‌بینیم که در میان همهمه صدای ماشین‌ها، رفت‌وآمد آدم‌ها با قدرت و مستحکم بر روی دیوارهای بتنی ساختمان‌هایشان خودنمایی کرده و در سکوت و با آرامش همه چیز را رصد می‌کنند! صدای این و سکوت آن، حکایتی از آنچه که تغییر می‌دهد و آنچه تغییر می‌کند. همین اسامی، همین شبکه‌ها و همین خبرگزاری‌ها با چشمانی باز و در لحظه حاضر و آن‌سو همهمه و شلوغی و نگاه‌های محدود و هدایت شده، جریان سخت و سریع زندگی و غفلت که شاید فقط افراد از جلو درب ساختمان‌ها گذر می‌کنند اما آنها را نمی‌بینند.

وارد سالن اصلی شبکه می‌شویم گویا آنجا خبری نیست جز رفت‌وآمدهای معمول همچون رفت‌وآمدهای مردم در سطح شهر، همه افراد این بخش گویا تصویری از افراد یک جامعه هستند، مطیع و مجری؛ اما رفت‌وآمدهای منتهی به اتاق‌های پرهیاهو که پشت درهای آنها قرار است خواب‌هایی تعبیر شود، تا رویا فروشند و جهان نوین را ترسیم کنند. قرار است رسانه را احیا و حیات آن را تضمین کنند!

صدای زنگ تلفن موسیقی پس‌زمینه سالن شبکه است. اعضای گروه خبر گرد میزی نشسته و زمان هر خبر را محاسبه و خبرها را درجه‌بندی می‌کنند. هنوز گزینه‌هایی چون صحت، قابل استناد بودن به منبع و یا داشتن فیلم مرتبط با خبر به عنوان ضمیمه خبری و ... اهمیت دارد؛ اما چرا آمار بینندگان کاهش یافته است؟ مگر مخاطب خواهان اخباری دقیق و درست نیست؟  

در تمام اتاق‌ها تلفن حضور دارد حتی اتاق گریم، از همان داخل ساختمان شبکه، ارتباط داشتن اهمیت دارد و مشاهده می‌کنیم که شرط اول برای برقراری ارتباط در تعریف ساده آن، وجود دارد.

استودیو خبر و زمان پخش خبر و هاوارد که وارد استودیو می‌شود. یک میز که پشت آن مجری می‌نشیند و چندین تلفن و ساعت بر روی دیوار، پشت سر مجری، که هر یک زمانی را نشان می‌دهند دکور صحنه را تشکیل می‌دهند. شاید ساعت‌‌ها هم می‌گویند زمان هاوارد به سر آمده است. هاوارد باید اعلام بازنشستگی کند. هاوارد که یک هفته تا اخراج شدن فاصله دارد در برنامه تلویزیونی اعلام می‌کند که هفته دیگر خودش را در برابر میلیون‌ها بیننده درست در برنامه‌ای که حالا رو به سقوط است می‌کُشد. او تصمیم خود را اعلام می‌دارد و از روابط عمومی‌ها خواهان تبلیغ بر روی این موضوع‌ست تا به واسطه آن جذب مخاطب داشته باشند و خود او پیش‌بینی می‌کند آمار مخاطبان به ۵۰ درصد می‌رسد. اتفاقی بسیار عجیب و کاملاً خارج از عرف واقع شده، آشفتگی و همهمه در اتاق فرمان بالا می‌گیرد تا بتواند شرایط پخش برنامه را کنترل کرده و آن را متوقف سازند. هیچ یک از افراد پیش‌زمینه ذهنی و آمادگی برای برخورد مناسب و به موقع در این شرایط را نداشتند. شاید اینجا بود که رسانه فهمید کنترل اوضاع و جهت‌دهی بخشی از وظایف اوست. برنامه قطع می‌شود ولی هجوم خبرنگاران و تماس‌های بیشمار و پیاپی تلفنی فشاری غیرقابل تصور بر روی شبکه آوردند. مدیران به دنبال پاسخ هستند به دنبال توجیه کردن و یا به قول خودشان ماست‌مالی کردن. نکته جالب این که آنها به دنبال جوابی برای مدیران ارشد و سهامداران خود می‌‌باشند نه افکار عمومی نه مردم! به‌طور مثال مدیر شبکه که ازدحام جمعیت مقابل ساختمان عصبانی است می‌گوید این‌جا شبکه است نه باغ‌وحش! و یا در جای دیگر به شخصی که طی تماس تلفنی اعتراض خود را مطرح کرده با الفاظ رکیک پاسخ می‌دهد. می‌توان نتیجه‌گیری کرد تلویزیون برای خود فعالیت می‌کرد طبق سلیقه و نظر خود نه برای بیننده و مخاطب. حالا شرایط اجتماعی و ... تغییر یافته و صاحبان رسانه به‌جای آن که تغییر نیاز و نگرش مخاطب را ببینند از او گله‌مند و عصبانی هستند که چرا از آنها توقع دارند و همراهی لازم را انجام نمی‌دهند.

بخش خبر با بودجه سالانه ۹۸ میلیون دلاری، ۳۲ میلیون دلار ضرر می‌دهد و مدیران تاب این شرایط را ندارند و این افتضاح مالی را نمی‌توانند سامان دهند. شبکه‌های دیگر و روزنامه‌نگاران مدام تماس می‌گیرند و آنچه شنیده می‌شود صدای زنگ تلفن است؛ مگر چه شده، زنگ‌ها برای کِه به صدا درمی‌آیند؟

مدیر شبکه در جلسه سهامداران جمله قابل‌توجهی را مطرح می‌کند: "مشکل مدیریت خود مدیریت است." این به آن معناست که باید نگرش مدیریت تغییر کند و ساختار عوض شود. تا به امروز اتحادیه‌ها فعالیت‌های اجتماعی را سامان می‌دادند و حال صحبت از سازمان‌ها و موسسات است. حال باید هر بخش به عنوان یک اداره، درآمدزایی کند وگرنه حمایت مالی از فعالیت آن بخش به‌عنوان زیرمجموعه شبکه توجیهی ندارد. این سرنوشتی است که بخش خبر به آن دچار شده و وارد فاز جدیدی می‌شود و مکس با چالشی جدی روبرو می‌گردد. 

روز بعد گویا آغاز دوره جدیدی برای رسانه است؛ دایانا زنی‌ست که با ورودش به شبکه قصد دارد رسانه را از نو تعریف و فضای جدیدی را حاکم سازد. دایانا به هر بخش سر می‌زند و همچون احیاگری می‌خواهد هر جا که دورانش رو به زوال و نزدیک خط پایان است تیمار کند و جان تازه‌ای در آن بدمد.

فیلم سرقت از بانک، که توسط گروه رادیکالی تحت عنوان "ارتش آزادی‌بخش خلق" فیلمبرداری شده به شبکه رسیده است. مکس و مسئول دریافت خبر باید خبر را تحلیل و چنانچه مناسب بود ‌برای پخش آماده سازند اما دایانا هم در جلسه آنها حاضر است. این فیلم توسط یک شهروند خبرنگار (در آن زمان این عنوان به رسمیت شناخته نمی‌شد) "فروشنده خبر" به دست شبکه رسیده، مکس هیچ جذابیتی در فیلم نمی‌بیند اما دایانا می‌خندد؛ جرقه‌ای در ذهن او زده شد و اولین راه‌حل برای تغییر ریل و زنده کردن بخش خبر را می‌یابد.

دایانا همه مدیران را در اتاق خود فرامی‌خواند و این‌گونه آغاز به صحبت می‌کند: فیلم دزدی را دیدم که ابتدای آن ۸ دقیقه در ارتباط با مارکسیسم صحبت می‌کند، بسیار کسل‌کننده است. اما در بخش دوم گروه ارتش آزادی‌بخش خلق از سرقت خود فیلم گرفته و زنی در این میان مسلسل دارد و شلیک می‌کند. این داستان بسیار جذاب است و می‌توان از آن فیلم و حتی سریال ساخت. برای هر قسمت فیلم در هفته دو نویسنده را موظف می‌کنیم تا با داستان‌پردازی این خبر را به سریال تبدیل کنند. باید هیجان و تداوم تولید و پخش این خبر را مدیریت کنیم تا مخاطب با ما همراه شود و ... سخنان او برای مدیران بخش بسیار غریب است. با تعجب از او می‌پرسند، یک سریال از دزدان و آدمکشان سارق بسازیم؟ یا دیگری با تمسخر می‌گوید: اسمش را هم بگذاریم "چاخان بزرگ" و پاسخ جالب دایانا: چرا که نه؟!

دایانا مقاله‌ای در ارتباط با افکار عمومی مکتوب کرده، همان حلقه نادیده گرفته شده در شبکه! او ضرورت توجه به افکار عمومی را می‌داند و به مدیران دستور می‌دهد که آن را بخوانند و بدانند که چنانچه ایده نو و جالبی برای رسانه نداشته باشند اخراج هستند چون موظف به کسب درآمد برای رسانه می‌باشند. دایانا در فکر استفاده از انواع آسیب‌های اجتماعی، خشونت‌بار و مُشتی ایده‌های ماجراجویانه برای تهیه برنامه‌ است. برنامه‌هایی که جنجال به‌پا کنند و به شبکه حیات داده و آن را پیش برد. دایانا به صحت و سقم فکر نمی‌کند او خشم مردم و فشارهای اجتماعی و نابسامانی‌ها را می‌بیند و این را وظیفه رسانه می‌داند که راه‌حل‌ ارائه کند تا مخاطب بیشتر داشته باشد نه آن که مشکلی حل شود یا گرهی باز گردد. صاحبان رسانه و صاحبان قدرت، حاکمیت‌ها و دولت‌ها را تقویت و در کنترل افکارعمومی در راستای اهداف خود همراه و هم‌جهت هستند.

دایانا می‌گوید: خشم مردم باید بروز کند، باید علیه این سیستم ریاکارانه صحبت شود باید شوهای اعتراض‌آمیز تولید کرد، من چیزی نو می‌خواهم چیزی که خواسته‌های مردم را مطرح کند. دایانا به روش‌های متداول و مرسوم برنامه‌سازی اعتقادی ندارد و باور دارد تاریخ انقضا آنها آمده، او ایده می‌خواهد ایده‌ای که مدیران شبکه ارائه دهند تا شبکه زنده بماند و مهمتر از آن درآمد داشته باشد. فارغ از منشورهای حقوق کار و قوانین کار که به کارمند و کارگر پرداخته واقعیت این است که در سازمان افراد حقوق می‌گیرند و دریافتی آنها می‌بایست در ازای بهره‌وری و درآمدزایی که برای سازمان ایجاد می‌کنند باشد.

"هاوارد بیل" مردی عاشق خبر و رسانه است او با وجود آن که در دوران آخر کاری خود دچار بحران ترس و تنهایی شده سعی می‌کند بر خود مسلط شود و به همگان اطمینان دهد که برنامه‌ای طبق استاندارد اجرا و اجازه برای حضور در برنامه آخر را برای خود حفظ می‌کند تا بتواند از تلویزیون و مخاطبان خود خداحافظی کند. به او اجازه داده می‌شود.هاوارد در آخرین برنامه خود از جملات و عبارات عجیبی استفاده می‌کند. می‌گوید: این آخرین خبر پراکنی من است. می‌گوید مزخرف دیگری ندارم که برای شما بازگو کنم و باز می‌گوید این کشتارگاه جنون‌آمیز دنیا نام دارد! او حتی با اشاره به زندگی زناشویی خود مطرح می‌کند که آنچنان رسانه در افکار و رفتارم رسوخ کرده بود که در طی ۳۳ سال زندگی مشترک برای همسرم نقش بازی می‌کردم و بین ما دروغ حاکم بود تا صداقت. هاوارد می‌گوید چون مزخرف دیگری ندارم که بگویم و کفگیر به ته دیگ خورده است از شما خداحافظی می‌کنم!

در طی اجرا اتفاق جالبی از همان درون شبکه شکل می‌گیرد در بازخورد به برنامه هاوارد خنده‌هایی جسته گریخته از کارکنان اتاق فرمان و سایر بخش‌ها شنیده می‌شود. هیچکس تمایلی برای قطع کردن سخنان هاوارد ندارد و به نوعی سخنان او را جالب و جذاب می‌دانند؛ حتی مدیرارشد خبر، مکس. مکس در حین اجرا و پخش از برنامه هاوارد دفاع می‌کند و از پاسخ‌دهی به تماس‌های مدیران ارشد سر باز می‌زند و مقاومت می‌کند تا برنامه به پایان برسد.

هاوارد حرف‌های نامعقولی زده، بسیاری از مدیران تاب تحمل این مهملات و مزخرفات را ندارند. کلیه مدیران در تمام سطوح از طرف بازرسی کل شبکه‌ها مورد مواخذه قرار می‌گیرند؛ از جمله مکس که می‌بایست استعفا دهد. 

از آن‌طرف با پخش برنامه توجه همگان به سوی هاوارد جلب شده؛ مردم، دیگر شبکه‌ها، مجلات و روزنامه‌ها. تیتر صفحه اول و یا تصویر صفحه اول بیشتر نشریات خصوصا نشریات پرتیراژ به تصویر هاوارد و سخنان او اختصاص می‌یابد.

مدیران تلویزیون که در ابتدا از گفتار اهانت‌آمیز هاوارد عصبانی بودند، متوجه می‌شوند که این برنامه به طرز شگفت‌انگیزی در رسانه‌های دیگر بازتاب مثبت داشته و سایر خبرها را تحت‌الشعاع قرار داده است.

دایانا روزنامه خریداری می‌کند و روزنامه می‌خواند. در حالی که قصد او بر آن است که مردم فقط متوجه تلویزیون باشند و با این جعبه سرگرم شوند. همچنان که روزنامه‌ها را ورق می‌زند به سوژه‌های جدید مدیر بخش گوش می‌دهد و آنها را بررسی می‌کند. هیچ کدام را نمی‌پسندد زیرا هیجان کافی ندارند و زمینه‌ای برای دغدغه‌مند کردن مردم در آنها وجود ندارد. روزنامه‌ها را مجدد ورق می‌زند خبرهای متداول را می‌خواند بحران و افزایش بهای انرژی، جنگ داخلی در چندین نقطه مختلف جهان، بدهی‌های آمریکا و ... اما نقطه طلایی برای او صفحات اول روزنامه‌های مطرح آمریکا هستند. تصویر هاوارد و سخنان او در بهترین روزنامه‌های آمریکا منتشر شده است. اتفاقی فراتر از تصور هر یک از افراد شبکه در سایر شبکه‌ها و روزنامه‌ها رقم خورد. بهت و شگفتی تصورات آنها را دگرگون کرد. ابزار لازم برای دایانا در حال فراهم شدن است. او گام‌هایش محکم‌تر برداشته می‌شود. اما همه اینها در حالی است که هنوز مدیرانی در بخش‌های مختلف هستند که با ساختار برنامه‌ای که پخش شده مشکل دارند. حتی شبکه‌ها و روزنامه‌هایی هم هستند که این برنامه و شبکه را سرزنش می‌کنند و آن را خارج از چارچوب کار حرفه‌ای رسانه می‌دانند.

دایانا با مدیر شبکه وارد گفتگو می‌شود. مدیری که برنامه هاوارد را برنامه‌ای مزخرف و مسخره می‌داند. دایانا با جدیت از برنامه بیل دفاع می‌کند. اوضاع را تحلیل و تشریح می‌کند؛ در پنج سال گذشته، این برنامه موفق‌ترین برنامه بوده و بدون آنکه هزینه‌ای پرداخت کنیم، خشم مردم منعکس شد، برنامه‌ای جنجالی ساخته شد، حدود ۱۳۰ هزار دلار از پخش این برنامه عاید ما شد، به بینندگان ما ۵ درصد افزوده شده که قطعاً این روال در شب بعد ۵ درصد دیگر به مخاطبان ما خواهد افزود، بدون هزینه کردن بهترین روزنامه‌ها برای ما تبلیغ کردند، مردم بیل را منجی می‌دانند و ... دایانا معتقد است که برای داشتن مخاطب بیشتر باید میلیون‌ها دلار هزینه می‌کردیم اما حالا در شرایط طلایی قرار گرفته‌ایم. با اصرار و پافشاری برنامه هاوارد را می‌خواهد و طبق نظر او هیچ جایی برای تردید و بررسی وجود ندارد این برنامه باید ادامه پیدا کند.

هاوارد و مکس مشغول جمع‌آوری وسایل مکس هستند. مکس اخراج شده و باید محل کار خود را ترک کند. با دیدن عکسی از سال‌های گذشته آن دو با خنده‌های خود و تعریف خاطره، توجه دیگر کارکنان را به خود جلب می‌کنند. دیری نمی‌گذرد که همه کارکنان دور آنها جمع شده و هر یک خاطره‌ای از روزهای کاری خود را با دیگران به اشتراک می‌گذارد. ناخواسته‌ برنامه هاوارد بر آنها تاثیر گذاشته آنها از هر دری سخن می‌گویند، می‌خندند و ناگفته‌های خود را به اشتراک می‌گذارند. به‌دنبال کلامی و حرفی هستند که باعث خنده، تفریح و شادمانی‌شان شود.

مسئولین تلویزیون تصمیم می‌گیرند که هاوارد را مجدد جلو دوربین ببرند؛ این خبر به هاوارد داده می‌شود. هنوز افرادی هستند که این ساختار برنامه را نمی‌شناسند و نمی‌پسندند. یکی از کارکنان می‌گوید من با به لجن کشیدن افکار افراد به شدت مخالفم و قطع به یقین رسانه را ترک خواهم کرد. اما هاوارد خشنود و خرسند است احساس کسی را دارد که رسالت و وظیفه‌ای مهم بر دوشش نهاده شده و با جملاتی همچون "من علیه ریاکاری‌ها قیام می‌کنم" و "من می‌توانم یک آدم معترض باشم" خود را در شرایط جدید تصویر‌سازی می‌کند.

برخلاف پیش‌بینی‌ها اوضاع به خوبی پیش نمی‌رود و اتفاقات با اهداف تدوین شده و خواسته مسئولان تطابق پیدا نمی‌کند؛ مجدد ریزش مخاطب صورت می‌گیرد.

دایانا پس از ساعت کاری نزد مکس می‌رود به او از جادوگران وال‌استریت می‌گوید از کسانی که بیشترین سهام و درآمد را از بورس دارند ولی از علم تجارت چیزی نمی‌دانند، از آینده و پیشگویی از کارت تاروت داستان‌بافی می‌کند، رسانه یا همان تلویزیون را همانند کارت تاروت می‌داند که باید با ایجاد جاذبه، پیشگویی و مشغولیت اذهان بیننده را هفته‌ها همراه خود کند و ... او می‌گوید تلویزیون در آمریکا یعنی شُو؛ پس خبر هم باید مثل شُو ارائه شود. درخواست می‌کند که با مکس همراه شود و در واقع مکس با او همراه شود، متعهد می‌شود که با متن خبر کاری نداشته باشد اما آن را بپروراند و در نحوه ارائه آن نظر دهد تا به شکل قابل‌توجهی جذاب باشد. کلیه حرف‌ها و نظرات دایانا برای مکس مسخره است با تمسخر به او نگاه می‌کند، با تمسخر به او می‌خندد و سخنانش برای او حکم طنز دارد. دایانا جدی است و از ساخت یک برنامه - یک شُوی پُر مخاطب - صحبت می‌کند. دایانا از صنعت تلویزیون می‌گوید این یعنی تغییر یعنی درآمدزایی. هر آنچه که صنعت نامیده می‌شود و کلمه صنعت به آن پیوست می‌خورد یعنی دایره افراد مرتبط با آن کار و فعالیت گسترش یافته و باید درآمدزا باشد به هر شکل و بهایی.

دایانا در گپ‌وگفت دوستانه با مکس سعی در نزدیک شدن به او را دارد، از خودش می‌گوید: شش سال پیش مشاور می‌رفتم اما تظاهر می‌کردم که عاقلم! چهار سال زندگی مشترک و تظاهر به خوشبختی ولی همسرم مرا ترک کرد. او سرشار از پارادوکس است هر وجه او در دوسوی بی‌نهایت است. معتقد است با دیگران فرق دارد، خوی مردانه دارد، سریع دگرگون می‌شود، سریع معامله می‌کند و جالب‌تر آنکه او به‌هیچ کدام از اینها اهمیت نمی‌دهد زیرا آنچه برای او مهم است موقعیت اجتماعی و داشتن درآمدی خاص و ویژه است. سهامی از رسانه می‌خواهد، او رسانه را انتخاب کرده، همه زندگی خود را در آن خلاصه شده می‌بیند. مثال جالبی می‌زند: من منتظر آسانسور نمی‌مانم که پایین بیاید از پله‌ها بالا می‌روم! من هیچ مهارتی به جز کار در رسانه ندارم و برای کار ساخته شده‌ام و به آن چسبیده‌ام. در یک جمله دایانا زنی باهوش و هرج‌ومرج‌گرا، خوش‌فکر و خلاق در کار، بزرگ شده در رسانه و ناموفق در زندگی شخصی و در ارتباط با انسان‌ها است. او زندگی را از دریچه تلویزیون می‌بیند. همه چیز برای او سوژه است سوژه‌ها را سناریو و بعد رویا و آینده می‌فروشد. دایانا زنی است که می‌خواهد عاشق شود اما می‌گوید نمی‌داند چه کند؛ این یعنی رسانه انسان‌هایی را تربیت می‌کند که می‌توان گفت بسیاری از آنها به هیچ‌وجه متوجه تغییرات ایجاد شده در خود نیستند. فیلم شبکه یک ادعانامه است علیه رسانه‌ها؛ باید رسانه‌ها بیشتر از تئوری‌پردازی‌های مکتب انتقادی مجرم شناخته شوند زیرا رسانه هر پدیده و اتفاقی را در جامعه با القای ایدئولوژی اغوا می‌کند. کادرهای بسته و نوع نورپردازی فیلم دقیقا نشانه همین محدودیت و بسته بودن فضا است، فضایی که رسانه ایجاد می‌کند. تلویزیون (رسانه‌ها) برای جامعه فضایی را خلق می‌کنند که همگان در آن احساس واقعی بودن می‌کنند، اما این وهمی بیش نیست. 

"شبکه" با تمام معانی مربوط به موضوع رسانه ساخته شده است. در عصری که عشق چیز فراموش شده‌ای است، اومانیسم تحریف شده! اومانیسم هدفش آزادی انسان‌ها بود نه ربات کردن آنها، آن هم به‌گونه‌ای که امروز آدم‌ها دست‌وپا بسته در آن گرفتار هستند. سیدنی لومت و چایفسکی چگونه در آن سال‌ها، آن‌قدر زود، به این نتیجه رسیدند که مسخ‌شدگی انسان و سوق دادن انسان‌ها به طرف هنرهای نازل و تلویزیون (به جهت طیف مخاطبان عامی که دارد سردمدار آن است) توسط رسانه رقم می‌خورد؟ آیا آنها هم در راستای یکی از نقش‌های رسانه، پیشگویی، این فیلم را ساختند یا رسانه را به خوبی شناخته بودند؟

فیلم شبکه سراسر دیالوگ است و به سختی می‌توان آنها را ندید گرفت و درباره آن حرفی نزد. در قسمتی از فیلم می‌بینیم که مکس به معشوقه‌ش - دایانا - می‌گوید تو اصلا خود تلویزیون هستی، هیچ احساسی نداری و ...

در میانه این فراز و فرودها فشار روحی زیادی بر هاوارد وارد می‌شود. کم‌کم وهم و خیال به سراغ او می‌آید و خود را منجی و منتخب شده می‌بیند که رسالتی دارد. مدام درباره حقیقت ناپایدار انسانی صحبت می‌کند، صدایی به او گفته تو در رسانه کار می‌کنی تلویزیون در اختیار توست پس رسالت خود را به انجام برسان و ... الهامات هاوارد زیاد هم پرت و بی‌ربط نبود! همه می‌دانیم تلویزیون جادویی است توصیف نشدنی. 

دوباره هاوارد بیل بر صفحه تلویزیون ظاهر می‌شود و از وهمی که آن را واقعی می‌پندارد و شب گذشته برای او رخ داده حرف می‌زند. او تعریف می‌کند که صدا به او گفته حقیقت را با مردم در میان بگذارد، از حقیقت ازلی صحبت کند، از حقیقت انسانی و تجربه زنده ... هاوارد برای دفاع از خود و اثبات حقانیت کلامش می‌گوید: احساس می‌کند یک انرژی درونی او را به خود می‌خواند و با نیروهای نامرئی، تماس دارد و شفاف شده است. به یک منبع الکتریکی متصل شده و حس زنده بودن و در جریان بودن دارد. خود را متصل به یک منبع الکترومغناطیسی می‌بیند که به کل کائنات وصل شده و این یک حقیقت‌جویی‌ست و زمان و مکان ندارد و می‌تواند از کهکشان‌ها عبور کند و سپس بیهوش نقش بر زمین می‌شود!

دایانا هاوارد را کاملا‌ باور دارد زیرا این همان چیزی است که او می‌خواهد: قبول کنیم، شاید روحی در او دمیده شده است.

مکس هاوارد را به منزل خود می‌برد تا از او مراقبت کند. هاوارد تعادل روحی خود را از دست داده، شبکه برای کسب منافع خود از او سوءاستفاده می‌کند. وارد منزل مکس می‌شویم خانه‌ای آرام. در جای‌جای خانه کتابخانه وجود دارد. کتابخانه‌هایی پر از کتاب، ضبط‌صوت و عکس‌های در قاب نشسته بر روی دیوار. هاوارد در کتابخانه استراحت می‌کند، ناگهان پریشان با همان لباس‌خواب و بارانی که بر تن می‌کند از منزل مکس خارج می‌شود و به سمت شبکه (تلویزیون) به راه می‌افتد به جایی که به آن تعلق دارد. صدای غرش رعدوبرق، نور شدید،  بارش باران، همگی به پریشان حالی هاوارد می‌افزاید؛ اکنون او کاملا خود را پیام‌آور حقیقت‌های جامعه بشری می‌پندارد و مصمم‌تر از قبل می‌نماید. هاوارد وارد ساختمان شبکه می‌شود. در کمال ناباوری می‌بینیم که او را با احترام تا استودیو همراهی می‌کنند! اخبار در حال پخش، بحران نفت و مشکل بهای نفت است در بین اخبار، هاوارد خیس‌، نامرتب، با بارانی و لباس‌خواب جلو دوربین می‌رود! به سرعت هماهنگی‌ها صورت می‌گیرد، سایر برنامه‌ها را قطع می‌کنند، دوربین آماده و ضبط. پخش زنده آغاز و برنامه بر روی آنتن می‌رود. شبکه UBS تنها به فکر افزایش تماشاگر تلویزیونی به هر قیمت و کسب درآمدهای کلان است و حالا همه چیز مهیاست.

اگر به خاطر داشته باشید در ابتدای فیلم پوشش و گریم مجری ضرورتی برای حضور و اجرای او محسوب می‌شد و هاوارد را در اتاق گریم دیدیم. 

نکته قابل توجه این که هاوارد این بار اتو کشیده و خشک و بی‌حرکت پشت میز ننشسته، با حرارت و پرشور سخنرانی می‌کند، از پشت میز بلند می‌شود، راه می‌رود، فریاد می‌زند، از زبان بدن استفاده می‌کند ... که قطعا در جذب مخاطب و انتقال پیامش موفق‌‌تر است. این هم شیوه‌ای نو بود که شکل برنامه خبر به آن نیاز داشت. هاوارد سخن آغاز می‌کند: لازم نیست بگویم اوضاع چقدر خراب است، بیکاری، قتل، مرگ و ... نمی‌خواهم فقط اعتراض کنم، می‌خواهم عصبانی‌تان کنم تا فریاد بزنید و بگویید من یک انسانم. لعنت به شما! زندگی ما ارزش دارد. همین الان بلند شوید و با تمام وجود فریاد بزنید من عصبانی هستم و دیگر این وضع را تحمل نمی‌کنم. حال از روی صندلی‌تان بلند شوید و فریاد بزنید من یک انسانم، دیگر حاضر نیستم این وضع را تحمل کنم، زندگی‌ام ارزش دارد و و و ...

هزاران نفر، هزاران پنجره را باز می‌کنند و فریاد می‌زنند، من یک انسانم و حاضر نیستم این وضع را تحمل کنم ...

مردم با پیام‌های هاوارد همراه می‌شوند به دم پنجره‌ها می‌آیند فریاد می‌زنند. دختر مکس هم دچار شور و غلیان احساس شده دم پنجره می‌رود، مکس هم تاب نمی‌آورد و در کنار او می‌ایستد. دکمه تغییر در خانه آنها نیز زده شد.

بارش باران در این سکانس شاید نشان از این است که همه چیز در حال شسته شدن است و شکل و صورت جدیدی پدید خواهد آمد. دایانا از اتاق فرمان میزان بازخوردها و آمار شبکه‌های دیگر را رصد می‌کند، او کُت بر تن دارد (پوششی که در آن زمان برای مردان معمول بود) آنچه متصور بود عینیت پیدا کرد. سبک‌بال پرواز می‌کند، طبق گفته خودش معدن طلا کشف کرده و شبکه را نجات داد. آمار ۴۰ میلیون بیننده که برنامه هاوارد را دنبال می‌کنند آماری‌ست که از مجموع کل بینندگان شبکه‌های خبری بیشتر است. تلویزیون می‌خواست چیزی تولید کند که مردم بپسندند، درنهایت موفق شد. در فیلم به وضوح ریاکاری و تظاهرپرستی رسانه را می‌بینیم که چگونه برای جذب مخاطب تظاهر به زیبایی کرد و پشت همه این زیبایی‌ها چیزی جز ابتذال و خودکامگی نبود.

فیلم شبکه در هر سکانس به لحاظ بصری دارای نماد است که می‌تواند در راستای تکمیل مفهوم دیالوگ‌های آن سکانس و یا در راستای مضمون فیلم باشد.

دایانا چه چیزی در هاوارد و برنامه هاوارد دید؟ دایانا هاوارد را پیامبری خشمگین می‌داند، منجی مردم، به خوبی می‌داند چه عواملی باعث موفقیت برنامه است زیرا درک درستی از جامعه و مردم آمریکا دارد. مردمی عبوس، خشمگین و تحت فشار ویتنام، واترگیت، تورم، رکود اقتصادی… جامعه توده‌ای که حالا رهبری خشمگین از دل همین توده پدید آمده است. هاوارد مستعد جمع کردن و همراه کردن مردم پای این جعبه سیاه جادویی است. نام "برنامه خبر" به "شوی خبری" تغییر نام می‌یابد. جایگاه و رتبه شبکه UBS ارتقا می‌یابد. مدیران شبکه به این‌ نقطه رسیدند که تلویزیون (رسانه) می‌تواند واقعیت‌ها را جابه‌جا کند، جایگاهی دروغین برای انسان‌ها بسازد و از هر پدیده‌ای در راه بهره‌برداری اقتصادی خود استفاده کند. شبکه در حال قرارداد بستن و ردوبدل کردن میلیون‌ها دلار است. شرکت‌های بزرگ در آمریکا و شرکت‌هایی در سطح بین‌المللی به رسانه ورود و سرمایه‌گذاری می‌کنند. پشت‌پرده انعقاد قرادادهای مختلفی‌ست که در حوزه‌های مختلف و برای هر گونه زدوبندی در سطوح دیپلماسی، تجاری و ... ثبت می‌گردد.

تمامی جنبش‌ها، گروه‌ها، چپ‌گراها، رادیکالیسم‌ها و ... می‌خواهند با دایانا ملاقات داشته تا به واسطه او و شبکه دیده شوند. دایانا در دیدار با آنها خود را نوکر و پادوی امپریالیسم معرفی می‌کند! نوکر رسانه و یک نژادپرست! حال چگونه است که به گروه‌های مخالف حاکمیت اجازه داده می‌شود که در تلویزیون دیده شوند؟! رسانه این قدرت را دارد تا گروه‌های مخالف را گرد هم آورد تا بهتر بتواند شرایط کنترل و در زمان مناسب خنثی و یا سامان دهد و یا گروه‌های مخالف در کنار هم به علت تفاوت در نگرش و منافع باعث سرکوب‌کردن یکدیگر می‌شوند و در هم ذوب می‌گردند. رسانه سوپاپ اطمینانی برای دولتمردان است.

چه هوشمندانه است انتخاب عبارت "آزادی بیان" به‌عنوان معرفی هویت و تعبیر ساختار رسانه! برچسب "آزادی بیان" را بر عملکرد رسانه و فضای حاکمیتی خود می‌گذارند؛ در حالی که شبکه دموکراسی محدودکننده، افسون‌زا و دروغ‌پرداز است.

درنهایت می‌بینیم دایانا فارغ از هر گونه احساس مسئولیت نسبت به سلامت روان مردم و آرامش جامعه برای ساخت برنامه‌‌هایش و رسیدن به خواسته خود دست به هر اقدامی می‌زند و حالا به راحتی برای ساخت برنامه‌‌‌ها قراردادهای کلان منعقد شده و به حساب شبکه واریز می‌گردد؛ هر درخواستی از جانب گروه‌های مخالف برای حضور در تلویزیون و ساخت برنامه‌ای برای معرفی آنها با سر و شکلی بزک شده در تلویزیون تولید و پخش می‌شود. همانند شوی هاوارد که تنها در راستای انباشت ثروت برای جامعه کاپیتالیست بود و به درآمد ۲۱ میلیون دلاری رسید!

برنامه هاوارد شویی است با حضور صدها بیننده در استودیو و میلیون‌ها نفر در سراسر آمریکا. در بخشی از اجرا هاوارد می‌گوید:

ما شاهد نسلی هستیم که تا چیزی رو به جز در تلویزیون ندید، باور نکرد. تنها چیزایی رو ما می‌دونیم که از تلویزیون پخش میشه و اگه تلویزیون نبود ما هیچی نمی‌دونستیم. از شما ۶۲ میلیون نفر آمریکایی، کمتر از یک‌سوم افراد کتاب می‌خونن! میون شماها کمتر از ۱۵ درصدتون روزنامه میخونین. این شبکه مثل انجیل می‌مونه، ..... شما چیزی هستید که واقعی است. ما وهم هستیم. پس تلویزیون‌هاتونو خاموش کنید و ترکش کنید.

 

 

 

هاوارد پس از هر اجرا بیهوش بر زمین می‌افتد، می‌توان این‌گونه تعبیر کرد که او مرگ خود را بر روی صحنه و در رسانه می‌خواست و یا این حرکت نمادین این‌گونه  تعبیر شود که او می‌داند سرانجام این آزادی بیان برای او تاوان سخت و سنگینی به همراه خواهد داشت و آن بها و تاوان جان اوست.

مکس و دایانا پس از مدت‌ها یکدیگر را در خیابان می‌بینند. (خیابان؛ محلی برای گذر! مکس به او می‌رسد و با هم صحبت می‌کنند!) در مکس تقریباً مقاومت نسبت به رسانه و نگرش و تفکر دایانا شکسته شده، حالا حرف‌های او کمی برایش شیرین و جذاب است. دایانا همچنان صحبت‌های خود را با داستان‌بافی، یا به قول خودش سناریونویسی و پیشگویی مطرح می‌کند. مکس می‌گوید حرف زدن با تو به من تسکین می‌دهد. مکس هنوز چارچوب‌ها و دیدگاه خود را دارد اما احساس می‌کند اگر با دایانا باشد بهتر است و به او خوش خواهد گذشت! درست شبیه حسی که بسیاری از ما تجربه کرده و می‌کنیم. در عین این که نسبت به آثار مخرب شبکه‌های مجازی (رسانه‌ها) آگاهیم اما بی‌رویه از آنها استفاده می‌کنیم و به شدت به آنها وابسته‌ایم.

آنها وارد رابطه‌ای احساسی می‌شوند. مکس به خاطر دایانا از زندگی مشترک ۲۵ ساله با همسرش خارج و زندگی جدیدی را با دایانا آغاز می‌کند. سبک جدید عملکرد رسانه شاید این جرات را به مکس می‌دهد که مقابل همسرش نشسته و از بی‌وفایی خود راحت و صریح سخن بگوید! نکته جالب آن که زمانی که همسر مکس می‌خواهد در ارتباط با روزهای خوش زندگی، فراز و نشیبی را که در کنار یکدیگر تجربه کرده‌اند، سخن بگوید، وارد اتاق کتابخانه می‌شود.

نکته جالبی در گفته‌های همسر مکس مطرح می‌شود: سال‌ها در رسانه کار کردی و می‌دانستم نقش بازی می‌کنی و دروغ می‌گویی و ... (درست این جمله را هاوارد در اولین برنامه خود در ارتباط با همسر خود بیان کرد) اما توقع داشتم احترام بگذاری و در حریم خانه و زندگی مشترک‌مان به اصول پایبند باشیم ... گویا ذات رسانه با دروغ عجین شده است!

مکس در عین آگاهی و شناخت گرفتار می‌شود؛ می‌داند دایانا نماینده نسلی است که توسط رسانه تربیت شده، علم آن را آموخته و قدرت درک احساسات متعارف بشری را از دست داده است؛ از عاقبت کار و خلقیات منفعت‌طلبانه دایانا خبر دارد. اما مسیری را با او همراه می‌شود و پس از گذشت مدتی در شرایط برزخی او را ترک می‌کند. به جرات می‌توان گفت مکس دگرگون شده و قضاوت این که حال او پس از تجربه زندگی با دایانا خوش است، پشیمان است و یا ... بسیار سخت است.

شو هاوارد - سخنانش - در ابتدا به مذاق‌ها خوش آمد همگان پذیرفتند و آنچنان برای‌شان خطرناک و نگران‌کننده نبود، اما کم‌کم موضوع سخنان هاوارد برای گروهی جدی و خطرناک شد.

چندین اجرا است که دیگر سخنان هاوارد جذابیت لازم را برای گروه سنی جوان ندارد (۱۶ تا ۳۵ سال) و این طیف از مخاطبان را از دست داده، گروهی که مصرف‌کننده اصلی تلویزیون هستند و آینده تلویزیون با آنها ادامه خواهد یافت، از آن طرف همزمان با برگزاری جشنی برای شبکه و مدیرانش افشاگری می‌کند و ضرر مالی هنگفتی به کل شبکه وارد می‌سازد.

مدیر شرکت ارتباطات آمریکا که آن را امپراطوری رسانه می‌خوانند و مدیر شبکه، جنکیس و فرانک هکت، دو نماد اقتدارگرایی و سرمایه‌داری محض مدیران CCA و UBS تصمیم می‌گیرند تا هاوارد از این چرخه حذف شود. هاوارد باید قربانی زیاده‌خواهی‌ها و منفعت‌طلبی‌های آنها شود تا تعادل مجدد برقرار گردد. آنها تصمیم می‌گیرند که هاوارد بیل را بکشند. در آرامش و با طمانینه همان‌‌طور که تراز مالی تلویزیون را می‌خوانند درباره نحوه ترور، جوانب و شرایط را بررسی می‌کنند. 

دایانا به صراحت و بدون تردید از حذف هاوارد سخن می‌گوید. زیرا او تا آنجا پیش می‌رود که منافع تأمین و تضمین شود. اصرار بر قتل و آدمکشی از سوی او و امتناع کردن برخی از مدیران تاکیدی بر خط قرمزها و مرزهای رسانه است. آری ماهیت تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی، خشن است زیرا هر چیزی را به اقتضا، فدای سود و منفعت‌طلبی خود می‌کند. وقتی قرار است از هر پدیده‌ای برای بهره‌برداری اقتصادی و کسب منافع خود استفاده کند بدون‌شک در این میان جان انسان‌ها اهمیت ندارد و توجهی به افکار مسمومی که ممکن است در ذهن مخاطبان شبکه ریشه بدواند نیست. پشت پرده مدیرانی حضور دارند که از هر شرایطی به نفع خود بهره‌ می‌برند و کوچک‌ترین اهمیتی برای حقیقت داشتن یا ساختگی بودن مطالب و مباحث مطرح‌شده از طریق شبکه‌ یا همان رسانه خود قائل نیستند.

بار دیگر به تمامی نکاتی که فیلم اشاره می‌کند دقت کنید‌، همه واقعیت‌های امروز ما را نیز شامل می‌شود گویا در همین برهه زمانی فیلم ساخته شده، شما به‌جای کلمه "تلویزیون"، "شبکه‌های اجتماعی"، "رسانه" و یا "فضای مجازی" بخوانید.

فیلم شبکه درباره مسئله‌ای حرف می‌زند که امروز در زندگی ما برجسته‌تر است امروز در وضعیتی قرار گرفته‌ایم که جامعه رسانه‌ای محسوب می‌شود و تمام زوایای زندگی ما را گرفته است. می‌توان گفت فیلم شبکه حالت پیشگویانه دارد.

فیلم شبکه گرفتاری امروز ما را نشان می‌دهد. رسانه‌ها به زندگی‌ ما رسوخ کرده و دچار و درگیر پوچی و بحران بی‌هویتی هستیم. انسان امروز نمی‌تواند در خلوت خود تنها زندگی کند و چیزی به‌نام تنهایی وجود ندارد. انسان امروز توانایی و مهارت گذران هدفمند زمان را ندارد به همین منظور باید ابزاری وجود داشته باشد که از طریق آن زمان‌های فراغت خود را بکُشد؛ خود را سرگرم کند؛ یعنی دکمه "تفکر - خاموش" را بزند. غالبا انسان امروز تحت تاثیر تلویزیون، تلفن همراه، شبکه‌های اجتماعی و ... است و حال خوش و بدش نیز متاثر از این فضا می‌باشد. برای داشتن احساس رضایت در زندگی باید بیاموزیم چگونه عزت‌نفس داشته و آن را حفظ کنیم. باید آموخت و تمرین کرد، خودمان باشیم و وقت‌مان را صرف هر چیزی نکنیم. زمانی که می‌رود از کف می‌رود و بازگشتی ندارد. 

سکانس پایانی و شرحی بی‌پایان برای "شبکه" 

فیلم را از دقیقه ۱:۳۹:۳۰ دقیق‌تر تماشا کنیم!

علی‌رغم تاکید مدیر ارشد شرکت ارتباطات آمریکا مدیران شبکه طبق آماری که دایانا اعلام می‌کند، حالا حدف هاوارد را لازم و ضروری می‌دانند. اگرچه ترس از مقامات بالادستی و اذهان عمومی آنها را مردد کرده و جرات تصمیم‌گیری قاطع ندارند. حتی به یکدیگر مظنون هستند که مبادا با اعلام نظر شخصی، خود را از گردونه رسانه حذف کرده و دچار دردسر شوند. تنها دایانا ست که قاطعانه حکم بر کشتن هاوارد می‌دهد. این بار هم سناریویی برای این اقدام دارد! هر موضوع و اتفاقی برای او دست‌مایه‌ای برای ساخت برنامه و جذب مخاطب است. از دیدگاه او هر تصمیم و اقدامی باید کسب درآمد، حفظ وجهه و رتبه رسانه و دست‌های پاک و بی‌طرفی رسانه را محقق سازد! وسوسه جاه و مقام، ثبات قدرت، منفعت‌طلبی و مال‌اندوزی همگان را همراه دایانا می‌کند.

سناریو این‌گونه به رشته تحریر درآمد:

- طبق آمار، روزی که تعداد بینندگان بیشتر است در حین اجرای برنامه، هاوارد به قتل می‌رسد.

- چند نفر از کارکنان شبکه با تشویق یک یا دو نفر از مخالفان هاوارد آنها را برای این اقدام ترغیب می‌کنند. 

- باید شرایط ورود و حضور بینندگان در استودیو کاملا عادی و طبق روال معمول باشد.

- هاوارد در حین اجرا توسط این دو نفر که سلاح همراه دارند و در بین تماشاچیان نشسته‌اند با شلیک گلوله کشته می‌شود. 

چگونه با تمام‌ تدابیر امنیتی درب ورودی شبکه و حضور نگهبانان در هدایت تماشاچیان به داخل استودیو دو نفر اسلحه همراه دارند؟ سرنوشت این دو نفر چه خواهد شد؟ و ؟ ؟ ؟

آنها طعمه شدند، رسانه‌ غیرمستقیم بر اراده و خواست آنها اثر گذاشت. چه فاتحانه اعلام می‌کنند که دو ضارب توسط مردم دستگیر شدند! چه کوتاه، خبر اعلام شد، در بین حجم انبوه اخبار و در میانه خبرها، خبر قتل هاوارد منتشر شد. شبکه‌های زیادی فقط به عنوان یک تیتر خبر قتل را خواندند و سپس پخش آگهی‌ها و تبلیغات صفحه جعبه جادو و فریب را از آن خود کرد.

دایانا گفته بود نزدیک کریسمس است و اگر این نارضایتی از هاوارد ادامه یابد شرکت‌ها و موسسات بزرگ آگهی تبلیغات خود را به ما نخواهند داد و ضرر مالی هنگفتی بر دوش شبکه سنگینی خواهد کرد؛ و حالا خبر قتل او در قبال خبرها و آگهی‌ها در رده سوم و چهارم قرار گرفته و به راحتی می‌توان آن را در مسیر فراموشی سپرد.

چه موفقیت‌آمیز تلویزیون عمل کرد و چه بی‌حاشیه و بی‌طرف بود! البته در مطلبی جداگانه درباره نقش و ویژگی تلویزیون اشاره کردیم.

پیش‌تر عرض کردم "شبکه" گویا برای امروز ما ساخته شده، امروز که به تماشای آن می‌نشینیم می‌توانیم "شبکه" را فیلمی مستند معرفی کنیم.

رسانه‌ها انسانی را خلق کرده‌اند که حیات و مماتش با حضور در رسانه معنا پیدا می‌کند. بقای افراد، شادی و سرور آنها در دیده شدن است. چنانچه نباشند فراموش شده و از یادها می‌روند. رسانه، به‌خصوص تلویزیون قصد ندارد در ثبت وقایع حافظه بیننده را درگیر کند مگر آن که خودش بخواهد، به آن می‌پردازد.

تلویزیون به‌گونه‌ای خبر قتل را اطلاع‌رسانی کرد و در پرداخت به آن و چینش خبرها و آگهی‌های تبلیغات در قبل و بعد خبر قتل هوشمندانه عمل کرد که شاید فقط برای ساعتی بیننده بگوید: عه هاوارد کشته شد؟! سپس آن را فراموش کند ...

با احترام - پورصالحی 

 

 

 

 

چند رسانه- فیلم سینمایی شبکه

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۴۶ ب.ظ | سادات هاله پورصالحی | ۱ نظر

به نام خداوند بخشنده مهربان

(بخش سوم)

فیلم سینمایی شبکه Network

 

بهتر است قبل از تحلیل فیلم‌سینمایی شبکه، به تعاریفی از رسانه‌های به تصویر کشیده شده در فیلم بپردازیم و نکاتی را درباره رسانه و انواع آن مرور کنیم. 

 

• «رسانه تقریبا یعنی همه چیز!»

«این روزها هر انسان یک رسانه است.»

«رسانه‌ها دروغ می‌گویند.»

«رسانه‌ها باید آزاد باشند.»

«رسانه‌ها باید کنترل شوند.»

«تقریباً هر آن‌چه ما از دیگر کشورها می‌دانیم، تحت تاثیر رسانه‌هاست.»

«در عصر رسانه، انسان‌ها گرفتار چرخه‌های خبری می‌شوند.»

«وقتی رسانه‌های اجتماعی به‌وجود آمده‌اند، دیگر دولت‌ها نمی‌توانند با رسانه‌های سنتی، اخبار را به هر شکلی که می‌خواهند روایت کنند.»

«ما در رسانه‌مان می‌کوشیم اخبار را بی‌طرفانه منتقل کنیم.»

«رسانه بی‌طرف وجود ندارد.»

«کسب‌وکاری که رسانه خودش را ندارد، بخش بزرگی از درآمدش را باید برای رسانه‌های اجاره‌ای صرف کند.»

«رسانه فردی از رسانه جمعی هم مهم‌تر است. اما اهمیتش کمتر به چشم می‌آید.» 

 

اینها تنها بخشی از جملاتی است درباره رسانه که روزانه با آن برخورد می‌کنیم.

تحلیل‌گران در سایت‌ها، شبکه‌های اجتماعی، رادیو و تلویزیون، مدام درباره تاریخچه و نقش و جایگاه رسانه حرف می‌زنند. عده‌ای این پدیده را تحسین کرده و عده‌ای دیگر مدام می‌کوشند به مردم یادآوری کنند که قربانی رسانه‌ها نشوند.

* نکته مهم: «قربانی رسانه‌ها نشویم.» 

 

انواع رسانه از نگاه مک‌لوهان: 

مک‌لوهان رسانه‌ها را به دو گروه گرم و سرد تقسیم می‌کند.

• رسانه‌های همه‌حسی را "سرد" و رسانه تک‌حسی را "گرم" می‌داند.

• مشارکت مخاطب یا همان گیرنده پیام در رسانه‌های گرم کم و در رسانه‌های سرد زیاد است. 

 

رسانه‌های گرم (وسیله ارتباطی گرم):

وسیله‌ای است که تنها یکی از حواس پنجگانه ما را در نهایت تکامل و قدرت به‌کار می‌گیرد؛ به تعبیر دیگر رسانه‌های گرم شامل ابزارهایی است که قادرند مفهوم مورد نظر را به کمک ذهن و تخیل مخاطب کامل کنند. وقتی گفته می‌شود یک رسانه در مقابل حواس ما نهایت تکامل و وضوح خود را آشکار می‌کند، مقصود این است که تمام جزئیات آن دیده می‌شود و حس ما در برخورد با آنها نباید چیزی از خود مایه بگذارد یا خلأ موجود را پر کند، مانند رادیو؛ رادیو یک وسیله ارتباطی گرم است. به هنگام شنیدن رادیو، شنونده خود را به‌دست آن می‌سپارد و به اصطلاح در آن غرق می‌شود. به این ترتیب رادیو رسانه گرم است چون شنونده سعی می‌کند آنچه را می‌شنود با تصورات خود در ذهنش تکمیل کند. ضمنا همکاری مخاطب یا گیرنده پیام در مقابل وسیله ارتباطی گرم به حداقل می‌رسد.

چاپ هم یک رسانه گرم است زیرا مصرف‌کنندگان خود را وادار می‌کند تا آن را با همه اطلاعات لازم برای فهم جهان مصرف کنند. 

 

رسانه‌های سرد (وسیله ارتباطی سرد): ضرورتاً دخالت و همکاری بیشتری از حواس مخاطب را طلب می‌کند. رسانه سرد، خصوصاً تلویزیون حس‌های ما را مرتبط می‌کند.

تلویزیون یک رسانه سرد است زیرا بیننده باید بخش گمشده آنچه را که بر صفحه تلویزیون ظاهر می‌شود را معنا کند. تلویزیون همه چیز را به بیننده نشان می‌دهد و جای فعالیت چندانی برای وی نمی‌گذارد. مک‌لوهان در تفاوت بین سینما و تلویزیون می‌گوید: فیلم در سینما توسط چشم‌ها دیده می‌شود اما در تلویزیون بیش از دیده شدن لمس می‌شود. 

 

وسایل ارتباطی گرم:

عکس، رادیو، سینما، کتاب، سخنرانی، الفبای صوتی، فیلم (تک حسی)

وسایل ارتباطی سرد:

خط تصویری - تلفن - تلویزیون - سیمنار - گفتار (همه حسی) 

 

کتاب: سطح پنجم از انتقال دانش در علوم انسانی است. کتاب به اصطلاح یک رسانه On Demand است؛ یعنی از جمله رسانه‌هایی است که هر زمان که بخواهید می‌توانید به آن مراجعه کنید و آن را بخوانید و هر زمان که مایل بودید می‌توانید استفاده از آن را متوقف کنید و در خواندن درنگ ایجاد کنید. این درنگ‌ها و تفکر برای اهل کتاب بسیار لذت‌بخش و ارزشمند است. این تداوم تفکر توام با آموختن و یا بالعکس است.

 

ضبط‌صوت:

از رسانه‌های شنیداری است. رسانه‌های شنیداری برای یادگیری اطلاعات کلامی،‌ آموزش شناخت و تمیز دادن محرک‌های شنیداری مربوط به هم کاربرد دارند. قواعد و اصول را هم می‌توان به کمک این رسانه آموزش داد. 

 

عکس:

در یک جامعه مدرن، تنها تصاویری که از مرجعیتی بی‌چون و چرا برخوردارند، عکس‌ها هستند. عکس‌ها سهمی عمده در پشتیبانی از جامعه نمایش و فرهنگ دیداری دارند. دوربین عکاسی، واقعیت را به دو شکل تعریف می‌کند: به عنوان صحنه تماشایی برای توده‌ها و به عنوان موضوع نظارت برای حاکمان. عکس‌ها ابزاری نیرومند برای تسلط و مهار واقعیت نیز محسوب می‌شوند. 

 

تلویزیون:

ویژگی تلویزیون از نظر مک‌لوهان و نقش تلویزیون:

تلویزیون به‌عنوان وسیله سرگرم‌کننده تاثیر فراگیری بر تجربه انسان دارد. وسیله‌ای است برای دسترسی به اطلاعاتی که بسیاری از فعالیت‌های اجتماعی به آن بستگی دارد. تلویزیون امتیازات رادیو و سینما را داراست و راحت‌تر به حوزه زندگی خصوصی افراد وارد می‌شود.

تلویزیون:

- استعداد بالقوه سمعی - بصری

- تاثیر و نفوذ اجتماعی در سطح وسیع

- استعداد بالقوه در ایجاد وحدت اجتماعی

- ارسال اخبار

- پرداختن به امور عمومی و سرگرمی را دارد.

اطلاعات و اخبار در تلویزیون دارای عمق و وزن خاصی است؛ زیرا تلویزیون دو ویژگی مهم دارد:

۱- صمیمیت

۲- سرعت انتقال

دریافت خبر و اطلاع در منزل و حضور فیزیکی در یک صحنه در جمع انسان‌های دیگر به هنگام وقوع حادثه می‌تواند تاثیرهای متفاوتی داشته باشد. تماشای یک واقعه در خانه و در دل خانواده، احساسی از صمیمیت پدید می‌آورد که بر اعتماد پیام‌گیران می‌افزاید.

• مک لوهان: این وسیله ضمن آن که همه مزایای وسایل دیگر را دربر دارد، با افزودن بیان تصویر به آنها قدرت نفوذ فوق‌العاده‌ای به دست آورده است. تلویزیون قادر است نه‌تنها در یک کشور بلکه در سراسر یک منطقه و حتی در یک قاره جوی احساس برانگیز پدید آورد.

نقش تلویزیون در سیاست:

امروزه سیاستمداران جهان راه موفقیت در سیاست را از درون تلویزیون می‌دانند و تلاش می‌کنند که از طریق ارائه پیام، تبلیغ سیاسی کنند. تلویزیون در کسب و حفظ قدرت سیاسی، ایجاد رابطه بین حکومت و مردم، تأثیرگذاری بر افکار عمومی نقش تعیین‌کننده‌ای دارد.

به ویژه جایگاه خبری تلویزیون بسیار مهم است. معیارهایی که در جلب افکار توسط پیام تلویزیون مطرح است عبارتند از: جاذبه صوری، فن سخنوری و اصالت افکار؛ ضمنا لحن کلام و نحوه برخورد باید حاکی از صداقت و تلاش برای برقراری ارتباط صمیمی و نزدیک از طرف پیام‌دهنده باشد. 

 

تاریخچه رسانه‌های عمومی به حدود ۱۶۰ سال قبل می‌رسد. با منتشر شدن کاغذ اخبار توسط میرزای شیرازی، ایران وارد جهان رسانه‌ای شد. در حالی که در غرب این تاریخ به ۴۰۰ سال پیش برمی‌گردد. 

 

روزنامه:

روزنامه رسانه‌ای است که به‌صورت روزانه جدیدترین اخبار و اطلاعات را در حوزه‌های مختلف فرهنگی، هنری، ورزشی، سیاسی و اقتصادی به اقشار مختلف جامعه ارائه می‌دهد. روزنامه‌ها زمانی رسانه منتخب بودند اما با ورود به دنیای دیجیتال با رقیبی جدی مواجه شدند و در مقابل سعی نمودند تا با متصل شدن به نظام‌های گردش اطلاعات، کتابخانه‌های الکترونیکی، انتشار پایگاه داده‌ها و تازه‌تر از همه، رایانه‌ای شدن مکاتبات از عرصه رقابت دور نمانند. 

 

مجلات:

به اعتقاد برخی از صاحب‌نظران رسانه، امروزه عصر تورق مجلات است. عصری که ۸۰ درصد خوانندگان، اطلاعات خود را از عناوین آن به‌دست می‌آورند.

مجله نشریه‌ای است با عنوان مشخص که به‌صورت شماره‌ها یا جزوه‌های پیاپی با فاصله زمانی منظم برای مدت نامحدود منتشر می‌شود. مقاله‌های علمی موجود در آنها می‌تواند منابع علمی خوبی برای مطالعه‌های اضافی یادگیرندگان باشد. این رسانه مکتوب، دارای صفحاتی بیشتر از روزنامه، با اهداف خاص و از پیش تعیین شده است. از جمله مجلات، نشریات زرد هستند. مجلات زرد آن دسته از نشریات هستند که با جنجال و هیاهو سعی در جذب مخاطب دارند. هدف در این مجله‌ها جذب مخاطب (به هر وسیله‌ای) و به‌دنبال آن سود اقتصادی است. این نشریات در ارائه مسائل و مشکلات اقتصادی جامعه چند راه پیش می‌گیرند؛

۱. بزرگ‌نمایی، اغراق و زیاده‌روی در بیان مشکلات اقتصادی و ... تا این که افکار عمومی مشوش شده و راه تفهیم و تفاهم منطقی و عاقلانه بسته شود.

۲. سطحی‌سازی و نادیده گرفتن مسائل عمقی و اخذ نتایج سریع و غیرمنطقی.

۳. رواج مصرف‌گرایی مثل تبلیغات زیبایی اندام، کالاها و لوازم آرایشی.

۴. مطالب وحشتناک و حوادث تلخ همراه با تیترهای دلهره‌آور که باعث رواج و شکستن قبح و زشتی این اعمال می‌‎شود. 

 

تلفن:

تلفن دستگاه‌ مخابراتی است و برای انتقال صدا به‌کار می‌رود. تلفن، فرستادن و دریافت پیام را بدون آن که نیاز به جدولی مانند الفبای مورس باشد ممکن می‌سازد. با استفاده از تلفن، مردمی که فرسنگ‌ها از یکدیگر دورند می‌توانند با هم صحبت کنند. امروزه از خطوط تلفن سایر سیگنال‌ها مانند فرکانس‌های اینترنت نیز انتقال داده می‌شود.

فرکانس خاصیتی از صوت است. درک یک شنونده از فرکانس‌ها با معیارهای ذهنی صورت می‌گیرد. مغز فرکانسی که توسط گوش دریافت می‌شود را با یک معیار ذهنی که زیر و بمی صدا نام دارد، می‌سنجد. تلفن یک گوشی و یک میکروفون دارد. میکروفون صدا را به سیگنال الکتریکی تبدیل می‌کند. سیگنال‌ها با سرعت نور در طول سیم‌ها، فیبرهای نوری، یا ماکرو ویو (=ریز موج‌ها) حرکت می‌کنند. بلندگو داخل گوشی سیگنال‌ها را به صوت تبدیل می‌کند. پیام بر روی بستر ارتباطی - تلفن - به گیرنده منتقل می‌شود.

انواع تلفن:

تلفن‌های سیم‌دار

تلفن‌های بی‌سیم

تلفن‌های سانترال

تلفن‌های همراه (موبایل)

تلفن‌های هوشمند

تلفن‌های خودرو

انواع تبلت‌ها

 

با احترام  - پورصالحی 

 

 

نگاهی کوتاه به فیلم سینمایی شبکه

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۷:۴۱ ب.ظ | سادات هاله پورصالحی | ۱ نظر

به نام خداوند بخشنده مهربان

(بخش دوم)

فیلم سینمایی شبکه NETWORK 

 

 

"شبکه" را باید دید! "شبکه" فیلم خوبی است. باید با دقت در جزئیات، "شبکه" را دید تا لذت تماشای "شبکه" بیشتر شود. چرا این فیلم خوب است؟ این فیلم بعد از دهه‌ها هنوز تماشایی است و کهنه نشده است؛ حتی می‌توان گفت "شبکه" برای همین امروز است. یک فیلم رئال و بسیار دوست‌داشتنی و به شدت تکان‌دهنده!

جهان معنایی‌ "شبکه" از همان نمای اول شکل می‌گیرد. "شبکه" ترکیبی است از نماهای نزدیک، دکورهای بسته، معرفی درست و به هنگام شخصیت‌ها، دیالوگ‌های فراوان، دکوپاژ فوق‌العاده، دکوپاژی که هیچ پلان کم یا اضافه‌ای ندارد، تمامی پلان‌ها حاوی اطلاعات است، "شبکه" مخاطب را همراه می‌کند، "شبکه" ریتم دارد.

"شبکه" اثری در ژانر درام است که در یکی از بهترین سال‌های تاریخ سینمای آمریکا که فیلم‌های "راکی"، "راننده تاکسی"، "همه مردان رئیس‌جمهور" و "ماراتن من" اکران شدند یعنی در سال ۱۹۷۶ به کارگردانی "سیدنی لومت" با فیلمنامه‌ای از "پدی چایفسکی" ساخته و در آن سال به یکی از تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های سال تبدیل شد.

بخشی از موفقیت "شبکه" را باید ناشی از ساخته‌شدن در زمان و مکان مناسب دانست. اگر بخواهم منصفانه بگویم این فیلم از محدوده‌های مکان و زمان ساخت خود فراتر رفته است.

این فیلم نامزد ۹ جایزه اسکار در بخش‌های مختلف شد. چهار جایزه اسکار در رشته‌های بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را دریافت کرد. "بیاتریس استرایت" جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را در حالی از آن خود کرد که تنها ۵ دقیقه و دو ثانیه در فیلم حضور داشت؛ این یک رکورد تا سال ۲۰۱۴ برای کوتاه‌ترین نقش برنده اسکار بود.

موفقیت‌های دیگر این فیلم کسب چهار جایزه گلدن‌گلوب و جایزه بفتا در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد برای "پیتر فینچ"، بازیگر نقش هاوارد بیل می‌باشد.

در آن زمان "پدی چایفسکی" - نمایشنامه‌نویس و رمان‌نویس - از بانفوذترین نویسندگان هالیوود به‌شمار می‌رفت، او علاوه‌بر فیلمنامه در روند تولید فیلم نیز دخالت کرد. همکاری "سیدنی لومت" با "پدی چایفسکی" نقش مهمی در کیفیت نهایی فیلم ایفا کرد.

"چایفسکی" دو بار برای فیلمنامه‌های مارنی (۱۹۵۵) و بیمارستان (۱۹۷۱) جایزه اسکار را برده بود و آخرین و سومین اسکار را هم برای فیلم "شبکه" به‌دست آورد. 

 

روایت داستان فیلم در بستر دوران گسترش خشونت و تروریسم می‌گذرد، علتی که باعث شد تا رویکرد شبکه‌های تلویزیونی به‌تدریج تغییر کند. درنتیجه تلویزیون تغییر مسیر داد و به سراغ سرگرمی‌سازی رفت. در آمریکای آن زمان شکاف فرهنگی عمیقی میان جوانان دهه ۶۰ و نسل قبلی دیده می‌شد. نسل تازه بی‌پروا بود، اعتقاد چندانی به ارزش‌ها نداشت، نگرش و تعریفی متفاوت از مفاهیم مهین‌دوستی و اخلاق را باور داشت. پوشش گسترده جنگ ویتنام و بعد آمریکای در جنگ شکست خورده، فشار روحی و روانی در میان مردم جامعه، رسوایی واترگیت، ترور "جان اف.کندی" و گسترش نهضت حمایت از حقوق گروه‌هایی که همواره مورد ظلم قرار گرفته بودند و جریان موسوم به ضدفرهنگ، همگی اوج التهاب سیاسی - اجتماعی در آمریکا را نشان می‌داد و همه دلیلی بودند برای ایجاد نگرشی جدید در حوزه سینما و تلویزیون، به جهت فراموش کردن این وقایع!

سینمای آمریکا در نیمه دوم دهه ۱۹۶۰ تحولات عمیقی را از سر گذراند. تحولاتی که ریشه در اتفاقات جامعه داشت. سینمای هالیود درگیر رکودی بود که از اوایل دهه ۶۰ دچار آن شده بود؛ به‌خاطر ورشکستگی برخی از شرکت‌های سینمایی و پس از شکست چند فیلم پرهزینه با الگوهای کلاسیک، کم‌شدن رانت‌های بانکی و ... درنتیجه سینمای آمریکا به‌ سرعت به شرایط تازه واکنش نشان داد. حذف قوانین سانسور و جایگزینی آن با نظام درجه‌بندی، فرصت دادن به فیلمسازان جوان و ورود ایده‌ها و مضامین جسورانه‌ای که پیش از آن جایی در فیلم‌ها نداشتند.

فیلم‌های هالیوودی بین سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۵ آنهایی قابل دیدن بودند که با نگاهی به سینمای اروپا ساخته شده بودند؛ رشد نوعی سینمای آلترناتیو در اروپا به خصوص سینمای "موج نو" فرانسه و تا حدودی در اروپای شرقی لهستان، چک‌واسلاواکی و مجارستان بر هالیوود تاثیر گذاشت.

(سینمای آلترناتیو نوعی تجربه دوباره سینما است؛ هم در ابعاد فنی و ساختاری و هم از منظر معنایی و مفهومی آن. برخلاف مولفه‌های ساختاری هالیوود، همچون جلب‌ توجه مخاطب عام و سود اقتصادی تولید فیلم و همچنین مولفه‌های معنایی چون بهره‌گیری از روابط جنسی و خشونت، سینمای آلترناتیو چارچوب‌های ساختاری و معنایی متفاوتی را دنبال می‌کند.)

حاصل همه این‌ تغییرات که تحولات مهمی را در سینمای آمریکا رقم زد به "هالیوود نو"، شهرت یافت. در این مسیر "سیدنی لومت" یکی از چهره‌های کلیدی بود؛ که فیلم "شبکه" را در اوج هالیوود نو، ساخت.

لومت از مدت‌ها پیش جایگاه حرفه‌ای خود را به‌عنوان یک کارگردان مهم تثبیت کرده بود. آن زمان فیلم‌سازان به تندترین شکل ممکن به انتقاد از شرایط جامعه می‌پرداختند. آثار لومت مانند سرپیکو­ (۱۹۷۳) و بعدازظهر سگی (۱۹۷۵) او را یکی از مهم‌ترین فیلم‌سازان معترض آمریکا معرفی کرد و "شبکه" هم فیلمی بر همان ریل بود. آثار سیدنی لومت، نشان‌دهنده قدرت سینما در‌ نقد و بازخوانی و ارزیابی مجدد پدیده‌های مدرن و دموکراسی آمریکایی است.

فیلم "شبکه" در اوج هالیوود نو، ساخته شد، یک درام‌ سیاسی افشاگرانه! در فیلم به‌خوبی ترکیب نگاه‌های تندوتیز چایفسکی و لومت در حمله شدید به رسانه تلویزیون دیده می‌شود. چایفسکی و لومت نشان می‌دهند که چطور کسب‌وکار منفعت‌طلبانه رسانه، همه را دربر گرفته است. در این فیلم نشان داده می‌شود که گروه‌ چپ‌گراها - آنجلا دیویس رهبر وقت حزب کمونیست آمریکا - هیچ تفاوتی با افراد وابسته به نظام سرمایه‌داری، کمپانی‌ها و ... ندارد. همگی آن‌ها از این‌ که فرصت حضور در تلویزیون و ستاره شدن را به‌دست می‌آورند، ذوق می‌کنند و فراموش می‌کنند که تبدیل به ابزاری برای کمک به همان نظامی شده‌اند که ظاهراً با آن مقابله می‌کنند! نکته ترسناک فیلم "شبکه" همین است، یا بهتر بگویم نکته ترسناک تلویزیون - رسانه - همین است! تمام آدم‌ها، فارغ از هر معیار و ایدئولوژی یا میزان احساسات‌ تحت سلطه تلویزیون قرار دارند.

برخلاف رویکرد معمول فیلم‌های سیاسی دهه‌های ۶۰ و ۷۰ که عموماً ساختار عبوس دارند، چایفسکی و لومت به سمت نوعی لحن هجو‌آلود رفتند همین سبب شد "شبکه" فیلمی غیرمنتظره در میان آثار آن دوران تبدیل گردد. تا مدت‌ها ژانر این فیلم را کمدی- درام معرفی می‌نمودند؛ بعدها ژانر فیلم فقط درام معرفی شد.

برخی منتقدان معتقدند طرح اولیه فیلم فضای کافی برای تبدیل ‌شدن به اثری در مورد یک قیام قهرمانانه تک‌نفره در مقابل سیستم بیدادگر را داشت، اما "شبکه" در عین انتقادهای گزنده از شرایط حاکم بر شبکه‌های تلویزیونی، به شخصیتِ عصیانگر فیلم - هاوارد بیل - چندان نزدیک نمی‌شود، نکته‌ای که شاید نقطه مثبت فیلم محسوب می‌شود، زیرا به اصل داستان می‌پردازد و به بیراهه نمی‌رود!

"هاوارد" یک قهرمان و در عین ‌حال یک مرد متوهم به نظر می‌رسد و این تعلیق در شخصیت عصیانگر منجر به ایجاد لحن سردی در فیلم می‌شود. "شبکه" به لحاظ لحن، فیلمی منحصربه‌فرد و متفاوت با الگوهای مورد انتظار آن دوران است.

"جاناتان کرشنر" در کتاب "واپسین عصر طلایی هالیوود"، نوشته است: در زمان ساخت فیلم شبکه خیلی‌ها آن را نوعی کمدی هجوآلود و اغراق ‌شده تصور می‌کردند، اما امروزه بیشتر به یک مستند شباهت پیدا کرده است. گسترش رسانه‌های عمومی و امکان دسترسی آزادتر به اطلاعات، منجر به افزایش میزان مواجهه ما با شبکه‌هایی شده که انواع‌ و اقسام اخبار و تحلیل‌ها را در سر ما فرومی‌کنند. کافی است به این بیندیشیم که تصاویری که در ذهن خود از چهره‌های مطرح از سیاستمداران گرفته تا هنرمندان و ورزشکاران ساخته‌ایم تا چه حد ناشی از برداشتی است که رسانه‌ها به ما القا می‌کنند؟ در جهانی قرار داریم که به‌نظر می‌رسد شبکه‌های اجتماعی دارای قدرتی بیش از قدرت دولت‌ها و سیاستمداران دارند! پس هشداری که "شبکه" به مخاطبان خود داده بود، امروزه به همان اندازه به‌روز و تأمل‌ برانگیز به‌نظر می‌رسد و دیگر منحصر به یک رسانه خاص مانند تلویزیون نیست.

 

با احترام - پورصالحی 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

معرفی فیلم سینمایی شبکه

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۲، ۰۷:۳۵ ب.ظ | سادات هاله پورصالحی | ۱ نظر

به نام خداوند بخشنده مهربان

(بخش اول)

نام فیلم: شبکه Network 

محصول کشور آمریکا؛ سال ۱۹۷۶ میلادی 

کارگردان: سیدنی لومت

فیلمنامه: پدی چایفسکی

بازیگران: پیتر فینچ، فی داناوی،

ویلیام هولان، رابرت دووال،

بیاتریس استرایت، ند بیتی،

ویسلی دیود، کونچتا فرل.

ژانر: درام

مدت زمان: ۱۲۱ دقیقه 

محصول کشور: آمریکا - زبان انگلیسی

جوایز: نامزد ٩ جایزه اسکار

دریافت ۴ اسکار؛

بهترین بازیگر نقش اول مرد،

بهترین بازیگر نقش اول زن،

بهترین بازیگر نقش مکمل زن،

بهترین نویسندگی.

کسب چهار جایزه گلدن‌گلوب و جایزه بفتا

تهیه‌کنندگان: هاوارد گاتفرد - فرد سی.کاروسو

راوی: ویلی ریچاردسن

موسیقی: الیوت لورنس

فیلمبردار: اوون رویزمن

تدوین: الن هایم

شرکت تولیدکننده: مترو گلدوین مایر / یونایتد آرتیستس

توزیع‌کننده فیلم: یونایتد آرتیستس

(تاریخ‌ انتشار ۲۷ نوامبر ۱۹۷۶)

هزینه فیلم:    ۳٬۸ میلیون دلار

فروش گیشه: ۲۳٬۶۸۹٬۸۷۷ دلار

 

زوایای فیلم "شبکه" در یک نگاه کلی:

۱. آنچه در تلویزیون به‌عنوان واقعیت عرضه می‌شود، چیزی جز یک سناریو برای جلب تماشاگر، سودآوری، جلب آگهی و اغوا و فریب نیست تا آنجا که مدیران با خشونت در مسیر فریب و ایجاد تفکر جدید پیش می‌روند.

۲. تلویزیون ارزش‌ها را سطحی توصیف می‌کند و القای ایدئولوژی می‌نماید.

۳. رسانه‌ها به‌خصوص تلویزیون به‌صورت کالا و سرگرمی، مروج ارزش‌های سرمایه‌داری آمریکا و منافع کمپانی‌ها و امپریالیسم هستند. شبکه‌های تلویزیون آمریکا، ماهیتی بازرگانی و تجاری دارند و در پی سود هستند.

۴. با افزایش تعداد تماشاگران، قیمت آگهی تلویزیون بالا می‌رود.

۵. در دهه هفتاد، آثار فراوانی به‌وجود آمد که به افشای زدوبند، فساد و روابط غیراخلاقی انسان‌ها می‌پرداخت. لومت در شبکه می‌کوشد اثبات کند که فرهنگ به مثابه یک کالا مورد دادوستد و تحت تاثیر مناسبات سرمایه‌داری قرار می‌گیرد و ابزاری می‌شود برای جلب سود بیشتر؛ تا آن‌جایی که "خبر" که قابل اعتمادترین پیام مستند رسانه‌ای است، به وسیله‌ای برای سرگرمی بدل می‌شود.

فیلم شبکه به بهترین شکل، تلویزیون، شبکه‌های ارتباطی و ماهیت آزادی بیان را نشان می‌دهد. فیلم وجوه گوناگونی از تباهی فرهنگ را به‌وسیله وسایل ارتباط جمعی، به تصویر می‌کشد:

- همسان‌سازی توده

- سطحی کردن و تنزل فرهنگ

- فقدان وجدان و اخلاق‌مداری

- تبدیل بیان وقایع به شو و نمایش برای ایجاد سرگرمی

"شبکه" فیلمی سرشار از انگاره‌ها و نمادهای انتقادی علیه افسانه آزادی و حقیقت‌پژوهی نهادهای دموکراتیک جامعه آمریکایی است.

 

با احترام - پورصالحی 

 

 

خلاصه مقاله از فصلنامه رسانه - مطالعه تحلیلی سبک زندگی

چهارشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۱، ۱۰:۴۴ ق.ظ | سادات هاله پورصالحی | ۱ نظر

به نام خداوند بخشنده مهربان 

 

🔺️ خلاصه‌ای از مقاله "مطالعه تحلیلی سبک زندگی مصرف‌گرا از طریق سه فیلم مربوط به دهه‌های ۶۰ و ۸۰ شمسی" 

نویسنده این مقاله زندگی مصرف‌گرایی و ایدئولوژی‌های مرتبط با آن را با تحلیل سه فیلم‌سینمایی ساخته شده در دهه‌های ۶۰ و ۸۰ بررسی می‌کند. این سه فیلم ژانر اجتماعی داشته و به سبک زندگی مصرف‌گرا می‌پردازد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی نه‌تنها در ساختار سیاسی بلکه در حوزه‌های مختلف تغییرات اساسی رخ داد. مفاهیم و معانی ایدئولوژیک و نگرش و اندیشه‌ها دگرگون شد. اکثریت مردم تمایل به کمک و یاری‌رساندن به اقشار ضعیف جامعه را داشتند؛ متصور بودند اسلام به مفهوم واقعی در حال اجرا می‌باشد. در کنار این همیاری تمایل به نفی نمادهای غربی و استکبار در بین افراد جامعه دیده می‌شد.

سبک زندگی را می‌توان الگوی مصرف، نحوه صحبت کردن، استفاده از کلمات و واژه‌ها، آنچه به عنوان اخلاق در رفتار و گفتار افراد جامعه دیده می‌شود، ارزش‌های سیاسی، شکل و نحوه گذراندن اوقات فراغت و تفریح‌ افراد جامعه نامید. سبک زندگی بخشی از حیات اجتماعی بشر است و وقایع مختلف در سطح جامعه مانند رویدادهای سیاسی و اقتصادی بر سبک زندگی تاثیر می‌گذارند و تغییرات بنیادین در ایدئولوژی و اندیشه افراد به وجود می‌آید.

سبک زندگی 

سبک زندگی یا همان lifestyle به نحوه زندگی کردن فرد اشاره دارد و در معنای لغوی چگونه رفتار کردن، چگونه زیستن و تجربه کردن است. در این مقاله با استناد به نظریات تعدادی از اندیشمندان رفتارها و نگرش‌های مرتبط توضیح و به تحلیل آنها پرداخته شده است.

"ماکس وبر" با تعریف موقعیت منزلتی و گروه‌های منزلتی به نحوه زندگی کردن طبقات گوناگون در جامعه پرداخته است.

"ماکس وبر": تنها با تعاریف اقتصادی نمی‌توان شرایط شکل‌گیری گروه‌های اجتماعی را تعریف کرد. به همین دلیل او مفهوم موقعیت منزلتی را مطرح نمود. موقعیت منزلتی به ارزیابی مثبت و منفی حیثیت اجتماعی اشاره دارد و گروه‌های منزلتی شامل افرادی هستند که حیثیت یکسانی در نظام منزلتی دارند و برخلاف طبقات نوعی جماعت به‌شمار می‌آیند. 

"بندیکس": ویژگی گروه‌های منزلتی این است که بین خود فاصله ایجاد کرده و برای مراودات اجتماعی‌، مراوداتی که تابع مقاصد اقتصادی نباشند، قیدوبندهایی را لحاظ می‌کنند. هر فرد باید از کسانی که موقعیت‌های منزلتی پایین‌تری دارد فاصله اجتماعی بگیرد.

"زیمل" سبک زندگی را بنابر "مصرف" در شهرهای مدرن بررسی و معنا کرده است. "نظریه مصرف" او پیرامون شهر و شهرنشینی می‌باشد. "زیمل" مصرف کردن و سبک زندگی را راهی برای معرفی فرد در رابطه با دیگران - کل جمعیت کلان‌شهر - می‌داند. همچنین دایره مصرف را تا مُد گسترش داده و برای مُد همانند مصرف کارکرد هویت‌بخشی قائل است. مُد را نمادی برای تمایز طبقاتی می‌داند که از یک جهت اعلام تمایل افراد برای متمایز شدن از دیگران است - شیوه‌ای برای بیان هویت فردی و خواست فردیت - و از جهت دیگر سبب همبستگی گروهی و تقویت انسجام

اجتماعی - طبقاتی می‌شود، این یعنی احساس با دیگران بودن در فرد تقویت می‌گردد. سبک زندگی در نظر "زیمل" واقعیت بخشیدن به تصورات و ذهنیات در قالب اشکال متعارف و شناخته‌ شده اجتماعی است.

"وبلن" از دریچه رقابت سبک زندگی را معنا می‌کند. در شهرنشینی نشان دادن ثروت با مصرف خودنمایانه صورت می‌پذیرد و به این وسیله طبقات مرفه جامعه به اقتداری هنجارگونه‌ دست‌یافته و تبدیل به الگویی برای جامعه می‌گردند. هر طبقه می‌تواند سبک زندگی طبقه بالاتر از خود را الگو قرار دهد. اعضای هر طبقه می‌کوشند تا با سرمشق قشر بالاتر از خود زندگی کند.

"وبلن" مُد را هم از دریچه رقابت می‌نگرد و به کمک انگیزش‌های اجتماعی مُد را رفتار رقابت‌آمیز معرفی می‌کند. او مُد را مختص به طبقه بالایی می‌داند که نشان می‌دهد برای کسب درآمد مجبور به کار کردن نیست؛ البته مُد در سطح جامعه توسعه می‌یابد و طبقات پایین جامعه آن را تقلید می‌کنند. نکته قابل توجه این که طبقات بالا برای حفظ موقعیت اجتماعی و نشان دادن به‌روز بودن خود صورت‌هایی جدید و جدیدتری از الگوی مصرف می‌آفرینند تا جایگاه مرفه و مسلط خود را نشان دهند. 

در میان نظریه‌پردازان "بوردیو" نگرش جدیدی به مفهوم سبک زندگی دارد. "بوردیو" عرصه حیات اجتماعی را میدانی می‌داند که در آن افراد برای رسیدن به سرمایه‌های بیشتر با هدف سلطه و داشتن قدرت تلاش می‌کنند. طبقات مسلط با توجه به داشتن سرمایه و قدرت سعی در بازتولید خود دارند. او معتقد است طبقات و گروه‌های اجتماعی دارای مَنش‌های گوناگونی هستند که این تفاوت در مصرف‌شان دیده می‌شود. او کارگران را مثال می‌زند که با وجود استطاعت مالی همچنان غذاهای سنگین، حجیم و چرب را انتخاب می‌کنند و در تهیه غذا میانه‌ای با غذاهای انتخابی طبقه بورژوازی ندارند. علی‌رغم حذف موانع در قبال حرکت کالا، مصرف از یک نظم پنهان تبعیت کرده و مَنش را کنترل می‌نماید. 

"بوردیو" ذائقه و سلیقه را جهت‌دهنده مصرف تعریف می‌کند که با جهت‌گیری مصرف، سبک‌های زندگی شکل می‌گیرند.

طبقه‌بندی گروه‌های اجتماعی بر پایه دارایی و سرمایه اقتصادی و فرهنگی:

۱- اقشار با سرمایه اقتصادی زیاد

۲- اقشار با سرمایه اقتصادی کم

۳- اقشار با سرمایه فرهنگی زیاد

۴- اقشار با سرمایه فرهنگی کم

و ترکیبی از این تقسیم‌بندی‌ها ...

با این تعبیر میزان بهره‌مندی هر طبقه از هر نوع سرمایه در سبک زندگی آن طبقه تأثیرگذار است. 

دیگر اندیشمندان همانند آلفرد آدلر، کلاکهون، ویلیام لیزر تعاریف و تعابیر دیگری برای "سبک زندگی" دارند، "سبک زندگی" یعنی:

* کلیت بی‌همتا و فردی زندگی که همه فرآیندهای عمومی زندگی ذیل آن قرار دارند. 

* مجموعه‌ها یا الگوهای خودآگاه و دقیقاً توسعه‌یافته ‌ترجیحات فردی در رفتار شخصی مصرف‌کننده.

* طرز مشخص یا متمایز زندگی کردن گروهی از مردم.

* الگوی برآمده از ارزش‌ها و باورهای مشترک یک گروه یا جامعه که به صورت رفتارهای مشترک ظاهر می‌شود. 

محمدرضا رسولی در بحث گونه‌شناسی سبک زندگی، سه گونه برای سبک زندگی تعریف می‌کند:

* سبک زندگی مدرن / سنتی

• تمایل به برخورداری و استفاده از عناصر مدرن و نو در زندگی.

• شیوه‌های انتخاب برای گذران زندگی، طرز رفتار و عادات و روابط اجتماعی مبتنی‌بر الگوهای جامعه سنتی است. 

 

* سبک زندگی مبتنی بر گروه‌های طبقاتی / منزلتی

• به تمام طبقات اجتماع و مولفه‌های هر یک از آنها توجه دارد. (طبقات مرفه، متوسط و پایین) 

 

* سبک زندگی مبتنی بر مصرف کالا

• به دو گونه مصرف فرهنگی و اقتصادی تقسیم می‌شود؛

- مصرف کالاهای فرهنگی و یا پرداختن به فعالیت‌های فرهنگی و هنری مد نظر می‌باشد.

- مصرف کالاهای دارای ارزش اقتصادی و منزلتی مورد توجه است.

با جمع‌بندی تعاریف می‌توان ویژگی‌هایی برای "سبک زندگی" ارائه کرد:

• الگوی رفتاری زندگی فردی - جمعی است.

• الگوی رفتاری تمایزبخش است و به ایجاد تمایز فرد از دیگران کمک می‌کند.

• می‌توان افرادی را با سبک‌های زندگی یکسان یافت پس وحدت‌آفرین است. 

• این الگوی رفتاری معنا محور است یعنی بر اساس معانی ذهنی درون افراد شکل می‌گیرد. (خصیصه ایدئولوژیک)

• هر زمان سبک زندگی گروه‌های برتر جامعه مطرح شود، اقتدار سبک زندگی این گروه‌ها مدنظر قرار می‌گیرد. (همانند اندیشه‌ها و نظریات "وبلن" و "بوردیو")

• بر حسب نوع زندگی، سبک زندگی نیز متفاوت خواهد بود.

- سبک زندگی مدرن / سنتی،

- سبک زندگی طبقات اجتماعی،

- سبک زندگی متاثر از مصرف کالاهای فرهنگی / اقتصادی. 

 

سبک زندگی مصرف‌گرا

این سبک از زندگی بر مصرفِ بدون ضرورت تکیه دارد.‌ مصرف، رفتاری با کارکرد تفریح و تفنن، سرگرم‌کنندگی، کسب وجهه و هویت جدید می‌باشد. در مقابل این سبک، سبک زندگی غیر مصرف‌گرا وجود دارد که کارکرد اصلی مصرف رفع نیازهای اساسی است. 

"اباذری و چاوشیان": به جای سبک زندگی مصرف‌گرا، عبارت فرهنگ مصرف را به کار می‌برند؛ ریشه شکل‌گیری این فرهنگ را در تحولات تاریخی اروپای دوره مدرن می‌دانند. دگرگونی‌های اجتماعی اروپا سبب شد در این دوره چند تحول موازی بروز کند. مانند گسترش بازارهای بین‌المللی، رشد اجتماعی شهری که جایگزین ساختار اجتماعی فئودالی شد.

"والتر بنیامین" با توجه به تغییرات اجتماعی شکل‌گیری روش جدیدی از زندگی شهری در دوره مدرن را مطرح می‌سازد. فرهنگ مصرف شکل‌گرفته در اروپا - در دوره مدرن - را شخصیت "پرسه‌زن" می‌نامد. شخصی شهرنشین و تماشاگری سرگردان که کاری جز ولگردی در فضاهای شهری، گم شدن در ازدحام جمعیت و دیدزدن ویترین مغازه‌ها بدون قصد یا توان خرید، ندارد. همه‌جا سر می‌کشد و کارش چشم‌چرانی است؛ با انبوه جمعیت درهم می‌آمیزد و از میان فضاهای مصرف‌گری با نگاه خیره که حاکی تمسخر و پر از برق اشتیاق است عبور می‌کند.

مولفه‌های مربوط به گذشته تاریخی و نمادهای فرهنگی در سبک زندگی سنتی وجود دارد و روش‌های زندگی سنتی در مصرف الگوها، ابزار، امکانات و رفتار دیده می‌شود. 

سبک زندگی گروه‌های مرفه که بعضاً مصرف‌گرا هستند مبتنی‌بر الگوهای منزلتی و طبقاتی می‌باشد. مشخصه این سبک پول، ثروت، قدرت اقتصادی و دارایی است که با نمایش نمادهای منزلتی نشان داده می‌شود.

مصرف در سبک زندگی مصرف‌گرا برای ارضای نیازهای غیرضروری و غیرواقعی است، نیازهایی که "نیاز" نیستند.

گالبرایت (اقتصاددان آمریکایی): شرکت‌های تبلیغاتی و آگهی‌دهنده نمی‌گذارند مردم طبق درآمد خود عمل کنند؛ زیرا قرار است آنها تمایلات جدیدی را در مردم ایجاد کرده و نیازهایی را در آنها به وجود آورند، نیازهایی که در گذشته وجود نداشت. لذت‌جویی مدرن در فرهنگ مصرف‌گرایی با وسوسه‌های بی‌شماری که بازار القا می‌کند به وجود می‌آید. مُد در دوران مدرن تمایلی برای ایجاد تمایز و جستجو برای هویت فردی است. برخلاف اینکه در گذشته به اقتضای نیاز خرید انجام می‌شد. باید خرید کردن را سبک زندگی دانست، باید بدانیم افراد در جامعه مدرن متاثر از بازار و تبلیغات تجاری خریدی را که نیاز ندارند انجام می‌دهند تا به هویت جدیدی دست یابند.

"وبلن": مصرف کالاهای تجملی خشنودی مصرف‌کننده را در پی دارد و نشانه اربابی است. مصرف این‌گونه کالاها نشان ثروتمندی و یک رفتار افتخارآمیز است و کوتاهی در مصرف به لحاظ کمیت یا کیفیت نشانه فرودستی و بی‌کفایتی به‌شمار می‌آید. با گسترش وسایل ارتباطی هر فرد در معرض دید دیگران است و برای داوری کردن آنها با به نمایش درآوردن کالای تجملی اعتبار و توانایی مالی خود را در خرج کردن پول نشان می‌دهد. تن‌آسائی و مصرف اتلافی کالا دو جز اصلی ثروتمندی و معیار اصلی آراستگی به‌شمار می‌آیند.

القائات بازار، افزایش تبلیغات و در جوامع در حال توسعه اقتصاد تک‌محصولی و سیاست‌های نادرست اقتصادی همگی بر افزایش مصرف تأثیر می‌گذارند. اقتصاد کشور ما مبتنی‌بر صادرات نفت و تک‌محصولی است، درنتیجه تغییر قیمت انرژی مصرف حقیقی را تغییر می‌دهد. در پی افزایش قیمت نفت، رشد هزینه‌های خانوارها را شاهد هستیم. 

• مؤلفه‌های سبک زندگی مصرف‌گرا:

• لذت‌گرایی و مصرف بیشتر برای لذت بیشتر؛

• مصرف با هدف تجمل و کسب شأن و منزلت؛

• پاسخ به نیازهای ایجاد شده توسط تبلیغات. 

 

ایدئولوژی و سبک زندگی 

واژه "ایدئولوژی" در دوران انقلاب فرانسه مطرح شد. "دستوت دوتراسی" برای تعبیر بهتر "اندیشه‌شناسی" یا "دانش ایده‌ها" این واژه را به‌کار برد.

پنج ویژگی ایدئولوژی در نظر "دستوت دوتراسی":

۱- ایدئولوژی شامل نظریه‌ای کمابیش جامع در مورد انسان، جامعه و جهان خارج است.

۲- ایدئولوژی نظریه و برنامه‌ای کلی درباره سازمان سیاسی اجتماعی دارد.

۲- رسیدن به این برنامه، مبارزه‌ای را دربر دارد.

۴- ایدئولوژی نه‌تنها در پی انگیزش مردم در جهت هدف‌های خویش بلکه به دنبال یافتن هواداران وفادار است و گاه سرسپردگی می‌طلبد.

۵- خطاب آن به عامه مردم است اما نقش خاصی در رهبری روشنفکران می‌دهد. 

 

"مارکس" ایدئولوژی را، با نگرش سیاسی، به‌معنای آگاهی کاذب تعریف می‌کند.

"کارل مانهایم" ایدئولوژی را شامل نظام‌های به‌هم بافته تفکر و شیوه‌های تجربه‌ای که شرایط اجتماعی آنها را مشخص کرده است، تعریف می‌کند.

"گرامشی" ایدئولوژی را برداشتی از جهان می‌داند که آشکارا در هنر، قانون، فعالیت‌های اقتصادی و جلوه‌های زندگی فردی و جمعی دیده می‌شود. "گرامشی": حاکمیت سیاسی از طریق نظم هژمونیک یا همان سلطه ایدئولوژیک در پی دستیابی به سلطه است.

"آلتوسر": ایدئولوژی چارچوبی را ایجاد می‌کند تا در آن مردم بتوانند با واقعیت اجتماعی که در آن قرار دارند رابطه برقرار کنند. جامعه‌ای که فارغ از ایدئولوژی باشد وجود ندارد.

"پل ریکو" با تفکر مارکسیستی، سه سطح برای ایدئولوژی معرفی می‌کند:

* تحریف و وارونه‌کردن واقعیت؛

* سطح مشروعیت‌بخشی؛

* یکپارچه‌سازی از طریق پرداختن به حوادث بنیادین.

ایدئولوژی در رویکرد مارکسیستی "سبک فکری" به‌شمار می‌آید از این منظر خود مارکسیسم نیز نوعی ایدئولوژی محسوب می‌شود. مارکسیست‌ها همه افراد را آغشته به ایدئولوژی می‌دانند و شخصی بیرون از ایدئولوژی قرار ندارد.

"ماتیل" (مارکسیست): ایدئولوژی به ساختار بخشیدن و معنا دادن به جهان سیاسی فرد کمک می‌کند.

با توجه به نظریات ارائه شده، ویژگی‌ها و کارکردهای ایدئولوژی: 

• ایدئولوژی دانش و معرفتی از جهان خارج به ما عطا می‌کند، تفسیری از کنش‌ها و واقعیت‌ها است.

• ایدئولوژی بخشی از واقعیت را برجسته می‌کند و به همه بخش‌های واقعیت نظر ندارد.

• ایدئولوژی دانشی است که واقعیت‌ها را به جهت آنکه همه فهم شود ساده می‌کند.

• ایدئولوژی دانشی است مملو از اسطوره‌ها و نقش‌های اسطوره‌ای به تقویت و بازتولید آن کمک می‌کند.

• ایدئولوژی‌ها را می‌توان از طریق صور نمادین بازشناخت.

• این دانش و معرفت دارای خاستگاه اجتماعی است.

• چنین دانشی پتانسیل دربرگیری و شمول دارد به گونه‌ای که می‌تواند از ساختار اجتماعی صِرف فراتر رفته و یک ساختار سیاسی کلان را صورت دهد.

ایدئولوژی به دنبال معناسازی برای زندگی است. ما در زندگی روزمره خود ایدئولوژی می‌خوریم، می‌پوشیم، ورزش و تفریح انجام می‌دهیم و با ایدئولوژی فکر می‌کنیم و هنجارهای اخلاقی را پسندیده و رعایت می‌کنیم یا برخی از آنها را رد می‌کنیم. همه این صورت‌های نمادین معنی ایدئولوژیک هستند. 

 

در این مقاله با استفاده از روش "نشانه‌شناسی فیلم" که توسط "جان فیسک" ارائه شده سه فیلم‌سینمایی مورد تحلیل و مطالعه قرارگرفته است.

"جان فیسک" برای مطالعه نشانه‌شناسانه فیلم سه سطح را در نظر می‌گیرد:

• سطح واقعیت

واقعه‌ای که قرار است ببینیم با رمز‌های اجتماعی رمزگذاری شده است. 

• سطح بازنمایی

دوربین، نورپردازی، تدوین، موسیقی، صدابرداری همگی رمزهای متعارف بازنمایی را انتقال می‌دهند و شکل‌دهنده سایر عناصر هستند؛ مانند: روایت، کشمکش، شخصیت، گفتگو، زمان و مکان و ...

• سطح ایدئولوژی

رمزهای ایدئولوژی تمامی عناصر را در مقوله‌های انسجام و مقبولیت اجتماعی قرار می‌دهند. 

 

فیلم‌های مورد مطالعه:

* فیلم‌سینمایی "پول خارجی"

* فیلم‌سینمایی "مردی که زیاد می‌دانست"

* فیلم‌سینمایی "بی‌پولی"

هر سه فیلم به مصرف، چگونگی کسب درآمد، الگوی خرج کردن و  اثر آن بر تعاملات اجتماعی می‌پردازد و منعکس‌کننده وقایع اجتماعی بازه زمانی خود هستند. 

نام فیلم: "پول خارجی" / سال ۱۳۶۸

کارگردان: رخشان بنی‌اعتماد

نویسندگان: فرید مصطفوی - داریوش مودبیان

این فیلم روایت زندگی مردی کارمند است که سال‌هاست مستاجر است و برای تهیه ملزومات زندگی خود دچار مشکل است. با ورود به بازار دلار فروش‌ها به رویا فرومی‌رود و با دلارهایی که مال او نیست به فکر بهبود و توسعه زندگی خود با خرج کردن آنها می‌افتد. در مسیر داستان مرد از رویا بیرون آمده و دچار جنون می‌گردد و به خاطر مشکلات‌ش خودکشی می‌کند. 

این فیلم واقعیت‌های جامعه دهه ۶۰ را نشان می‌دهد. تمامی صحنه‌ها جامعه تصویر آن روزها هستند. در این فیلم دو قشر جامعه دیده می‌شود: کارمند؛ قشری معمولی و رده پایین، نماینده بیشترین میزان جمعیت در میان گروه‌های اجتماعی است. این گروه که برای امور روزانه و تهیه مایحتاج زندگی خود در سختی هستند. قشر بالای جامعه، درآمد زیادی دارند، اقلیت جامعه به‌شمار می‌آیند. این قشر در فیلم در حاشیه اجتماع قرار گرفته‌اند.

گفتگوی یکی از کارمندان با مرد کت‌وشلوار پوشِ کیف در دست که با این ظاهر از طبقه بالای جامعه معرفی می‌شود و سپس کارمندانی که برای ناهار دورهم جمع شده‌اند و در سفره خود تخم‌مرغ آب‌پز، خیار و گوجه‌فرنگی دارند، همگی دلالت بر مصرف‌گرایانه بودن سبک زندگی مرد کت‌وشلوار پوش است. میان کارمندان صحبت از غذاخوردن آن مرد در رستوران بالای شهر و گرفتن حقوق او به دلار است، خیره شدن به کیف پر از بسته‌های پول او و ... همگی دلالت بر گرایش‌های مصرف‌گرایانه دارد. گرایش مصرف‌گرایانه در نظر برخی با هدف کسب وجهه و منزلت اجتماعی می‌باشد و در نظر برخی دیگر این گرایش‌ها برای رفع نیازهای ضروری زندگی است.

دو صحنه در فیلم قابل تامل است، صحنه اول، شخصیت اول فیلم در یک آژانس مسافرتی لوکس با همراه داشتن مقدار زیادی دلار که مال او نیست تصمیم دارد برای استراحت و یا زندگی مادام‌العمر به کشور اروپایی سفر کند. این خواست او با پایگاه اجتماعی‌ش مطابقت ندارد و جز نیازهای واقعی او نمی‌باشد، اما نحوه رفتار و تمایلات ثروتمندانه را در شخصیت اول فیلم می‌بینیم. در صحنه دیگر مرد در حالی که از پرداخت اجاره‌بهای خود عاجز است در مواجهه با اعتراض صاحبخانه که از عدم پرداخت چند ماه اجاره خود شکایت می‌کند دسته‌چک خود را از جیب درمی‌آورد و مبلغ اجاره‌بها را نوشته و به صاحبخانه می‌پردازد.

این فیلم نسبت به اوضاع نابسامان اقتصادی که اکثریت جامعه درگیر آن هستند نقدی بسیار جدی دارد. عده‌ای تلاش می‌کنند نیازهای خود را برطرف و زندگی شرافتمندانه‌ای داشته باشند اما نسبت به برآوردن نیازهای خویش ناتوان هستند. در صحنه‌های پایانی فیلم شخصیت اصلی فیلم به دلیل فشار زندگی روزمره دچار جنون شده و در اعتراض به وضعیت اجتماعی می‌گوید: برای رشد اقتصادی و داشتن وضعیتی بهتر باید از حقوق دیگران گذر کرد، نتونستم دزدی کنم ... زرنگ نبودم و ... در این فیلم شخصیت‌ها به خود و دیگران دروغ می‌گویند و هیچ یک از آنها منزلت اجتماعی واقعی خود را قبول ندارد و به نوعی سعی در نشان دادن خود به شکلی که افرادی متمول و دارای منزلت اجتماعی بالایی هستند دارد؛ در حالی که این چنین نیست. 

 

نام فیلم: "مردی که زیاد می‌دانست" / سال ۱۳۶۳

کارگردان: یدالله صمدی

نویسندگان: حسن هدایت - جمال امید

در داستان این فیلم شخصیت اول مردی کارمند است که از موقعیت اجتماعی خود ناراضی‌ست؛ مردی ناشناس در حالی که روزنامه‌های سه ماه آینده را در دست دارد سراغ او می‌رود و روزنامه را به او می‌دهد. اطلاعات روزنامه سبب می‌شود که مرد کارمند با احتکارکردن اجناس مورد نیاز مردم بتواند در هنگام کمبود، آنها را چندین برابر قیمت بفروشد و ثروت هنگفتی را به دست آورد. به دست آوردن این ثروت مرد را از مردم عادی و اکثریت جامعه دور می‌کند. در پایان فیلم مرد ناشناس راه نجات او را بخشیدن اموالش و بازگشت به موقعیت قبلی او می‌داند و توصیه می‌کند این کارها را انجام دهد.

شخصیت مرد کارمند و افراد ثروتمند در فیلم همگی با واقعیت جامعه آن روز مطابقت دارد و منعکس‌کننده ویژگی‌های طبقات اجتماعی آنها می‌باشد. در این فیلم نشان داده می‌شود افرادی از راه‌های غیرصحیح مال‌اندوزی کرده‌اند. کارمندان هم افرادی قانع به حقوق خود که وظایف محوله خود را انجام می‌دهند، نشان داده شده است.

کارگردان برای نشان دادن ثروتمندان از نمادهایی مانند ویلا، منزل ویلایی در بالای شهر، اتومبیل‌های گران و همچنین لباس‌های گران‌قیمت و شیک استفاده کرده است. دیالوگ‌ها همگی دلالت بر مصرف‌گرایی دارند. به طور مثال وقتی فردی مسن و چاق و در عین حال شیک‌پوش از مقابل شخصیت اول فیلم می‌گذرد، می‌گوید: نگاش کن! آخه من چیم از این گامبو کمتره؟ با شکم سیر سوار ماشین آخرین سیستم شده اومده تو پارک قدم بزنه تا غذاش هضم بشه. بخشکی شانس. هی ... شاگرد ممتاز. چشم و چراغ مدرسه و ...

و زمانی که مرد میانسال ناشناس کنار او می‌نشیند و از او احوال می‌پرسد و به او می‌گوید: دلخور و کسل و ناراحتی؟ کارمند پاسخ می‌دهد: نخیر. بدبخت و گرفتار و بی‌پولم.

صحنه‌های متعددی از جمله صحنه مردی که سوار بر اتومبیل گران‌قیمت در حال گفتگو با دوست خود به سمت ویلای‌ش می‌رود قابل توجه است، مالک ویلا برای خریدار ویلایش صفت لیاقت به کار می‌برد و هر کسی را لایق خرید ویلا نمی‌داند. می‌گوید یک‌بار بارفروش با وانت آمده بود که اینجا را بخرد! گویا نباید اجازه داد هر کسی که پول دارد به دایره پولدارها و متمکن‌ها نزدیک شود. در جای دیگر می‌گوید: اگر بخواهید ویلا رو مبله با نوکر و کلفت خواهم فروخت، بچه‌هایم فرانسه هستند و ... همه این رفتارها دلالت بر مصرف‌گرایی دارند، تاکید بر وجود نوکر، کلفت، ویلا و سفر به فرانسه.

این فیلم روحیه ثروتمندانه را نفی می‌کند و نسبت به مصرف‌گرایی و بی‌تفاوتی گروه‌های اجتماعی در قبال یکدیگر نقد جدی دارد. در این فیلم شخصیت‌ها در دو دسته کلی متمولان - ثروتمندان و افراد ضعیف و متوسط جامعه دیده می‌شوند.

فیلم با رویکرد معناشناسانه زندگی شرافتمندانه را اینگونه معنا می‌کند: ثروت‌اندوزی و بی‌تفاوتی نسبت به دیگران وجود ندارد؛  ثروتمند هم یعنی بی‌تفاوت به دیگران و داشتن زندگی غیرشرافتمندانه و مصرف‌گرایی. 

 

نام فیلم: "بی‌پولی" / سال ۱۳۸۷

کارگردان: حمید نعمت‌الله

نویسندگان: حمید نعمت‌الله - هادی مقدم دوست

فیلم داستان مردی‌ست از طبقات پایین اجتماع که با دختری از طبقات بالای جامعه ازدواج می‌کند. مرد برای هم‌سطح نشان دادن خود با اقوام خانواده همسرش از هر طریقی سعی می‌کند سبک زندگی آنها را اجرا کند. خانه بزرگ اجاره می‌کند، یک خودرو باکلاس متوسط اجتماعی به صورت لیزینگ خریداری می‌کند و ...

این فیلم مطابق با شرایط جامعه و وضعیت اجتماعی آن زمان است. افراد متمول تمایل به زندگی ثروتمندانه دارند و در پوشش، دکوراسیون منزل، رفتار و گفتار نماینده طبقه اجتماعی خود هستند. قشر فقیر و درمانده در این فیلم به درستی با واقعیت موجود در جامعه بسیار نزدیک است. در این فیلم نمایندگان چند گروه اجتماعی را می‌بینیم:

گروه متمول

گروه متمایل به تغییر (به سمت طبقات بالای جامعه)

گروه طبقه متوسط (گروهی که تمایل به معرفی خود به عنوان طبقه متوسط ندارد و سعی می‌کند با ایجاد تمایز خود را به طبقه ثروتمند منتسب کند؛ خود را متمول نشان می‌دهد. گروه دیگر تمایلات امتیازطلبانه کمتری دارند.)

گروه اقشار تهیدست و فرودست جامعه (بعضی از آنها به دنبال تشابه با طبقه ثروتمند می‌باشند. بعضی دیگر جایگاه خود را پذیرفته‌اند.)

نمادهای به‌کار رفته در فیلم دلالت‌کننده سبک زندگی مصرف‌گرا می‌باشد. محل کار مجلل و گرانقیمت، لباس‌های شیک و گرانقیمت، دکوراسیون داخلی مجلل منازل، ولخرجی‌های شخصیت اول فیلم، خرید بیش از حد نیاز، رفتارهای با منت و نگاه از بالا به پایین به افراد ضعیف جامعه، مهمانی‌های دوره‌ای، سفرهای خارجی، تحصیلات در خارج کشور، همگی به جهت ایجاد تمایز و موقعیت اجتماعی اقتصادی برتر به کار گرفته شده و نشان‌دهنده مصرف‌گرایی و سبک زندگی طبقه بالای اجتماعی می‌باشد.

این فیلم به خوبی سبک زندگی مصرف‌گرایی را توصیف می‌کند و تمایل افراد را به تمایزطلبی نشان می‌دهد. افراد در این فیلم در تلاشند خود را به نقطه‌ای که ثروت و مصرف‌گرایی در آن مشاهده می‌شود برسانند. اگرچه نقطه خاصی دیده نمی‌شود زیرا هرچه بیشتر مصرف کردن و هر میزان بیشتر داشتن خود حکایت از رتبه بالاتر و بهتری تلقی می‌گردد؛ مانند رقابتی که در گفتگو و سبک زندگی شخصیت اول فیلم با باجناقش می‌بینیم. خوش‌تیپی، لباس مناسب، سفرهای خارجی، پوشیدن کراوات همگی متعلق به طبقه اجتماعی برتر شناخته شده و هدف دستیابی به تمامی آنهاست. نکته قابل توجه در این فیلم دوست شخصیت اول فیلم است، او که حالا که قصد ازدواج دارد زندگی دوست خود را معیار قرار داده و به همین دلیل سعی می‌کند در خرید کردن، داشتن اتومبیل، تحصیل همسرش و همه و همه به عنوان نمادهای یک زندگی با کیفیت و بالاست خود را در آن زمره قرار دهد و خواهان به دست آوردن آنها است. ایدئولوژی‌های مربوط به سبک زندگی مصرف‌گرایانه در این فیلم:

• خرج کردن برای کسب امتیاز و جایگاه اجتماعی بالاتر و بزرگ شدن در چشم مردم.

• احساس بی‌نیازی نسبت به طبقات فرودست و نگاه ابزاری و مقطعی به این دسته افراد.

• از چشم نیفتادن به هر قیمتی حتی به قیمت مقروض شدن و تحمل فشار اقتصادی.

• تلاش برای ایجاد تمایز از دیگران.

• همه‌گیر بودن مصرف‌گرایی.

برای بخش پایانی مقاله، نویسنده مطالب خود را تحت عنوان "نتیجه" جمع‌بندی کرده است. نویسنده مقاله با تحلیل سه فیلم شباهت‌ها و تفاوت‌ها در سبک زندگی مصرف‌گرا را در دو دهه نشان داد. ویژگی سبک زندگی مصرف‌گرایانه در دهه‌های ۶۰ و ۸۰

• تلاش برای ایجاد تمایز از دیگران.

• احساس بی‌نیازی نسبت به طبقات فرودست و نگاه ابزاری و مقطعی به این دسته افراد.

• خرج کردن برای کسب امتیاز و جایگاه اجتماعی بالاتر و بزرگ شدن در چشم مردم.

• زندگی متمکنانه، عمدتاً زندگی شرافتمندانه‌ای نیست.

• مصرف‌گرایی از خصایص اصلی زندگی متمکنانه است.

• تمکن مالی و موقعیت برتر اجتماعی عمدتاً از طریق نادیده گرفتن حقوق مردم و زیر پا گذاشتن این حقوق به دست می‌آید.

• اکثریت مردم انسان‌هایی شریف هستند و عده کمی از افراد دغدغه رسیدن به موقعیت‌هایی اجتماعی که متمکنان به آن رسیده‌اند را دارند.

آنچه در این فیلم‌ها دیده شد شرایط کلی حاکم بر سال‌های پس از پیروزی انقلاب و سال‌های اول جنگ است. در جامعه ایران - سال‌های اول پس از انقلاب و دوران جنگ - به مستضعفان توجه زیادی می‌شد و رسیدگی به آنها نوعی ارزش محسوب می‌گردید؛ اما به تدریج در سال‌های بعد خصوصاً در دهه ۸۰ سبک زندگی تغییر کرده و زندگی مصرف‌گرایانه و یا تلاش برای رسیدن به زندگی و موقعیت متمکنان بسیار دیده می‌شود. در این طبقه اجتماعی همدلی و همگرایی وجود دارد اما این اتفاق در بین خود اعضای طبقه اجتماعی صورت می‌گیرد و نگاهی به طبقات متوسط و فرودست وجود ندارد. در دهه ۸۰ تلاش هدف از کسب درآمد برای ایجاد تمایز و بزرگ جلوه دادن است. نداری و در طبقه اجتماعی پایین قرار داشتن قابل نکوهش است و باید از این طبقه دوری جست و به طبقات بالاتر رسید. 

 

اسماعیلی، هادی (۱۳۹۵). مطالعه تحلیلی سبک زندگی مصرف‌گرا از طریق سه فیلم مربوط به دهه‌های ۶۰ و ۸۰ شمسی. فصلنامه رسانه. سال بیست‌وهفتم، شماره دوم. ۵۰-۳۱.

 

با احترام - پورصالحی