رسانه؛ سواد رسانه‌ای

آنجه از سواد رسانه‌ای باید بخوانیم و بدانیم.

رسانه؛ سواد رسانه‌ای

آنجه از سواد رسانه‌ای باید بخوانیم و بدانیم.

تحلیل فیلم‌سینمایی "شبکه" NETWORK

سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۰۶ ق.ظ | سادات هاله پورصالحی | ۱ نظر

به نام خداوند بخشنده مهربان 

 

 

تلویزیون هرگز اینچنین نبوده است! 

 

تحلیل فیلم سینمایی شبکه Network 

صحبت از بیش از دو دهه فعالیت در رسانه است. فضای فیلم، فضایی است حول رسانه. آغاز فیلم تعدادی تلویزیون را می‌بینیم. مجریان مطرح در قاب تلویزیون، اخبار را روایت می‌کنند و در این میان فقط صدای هاوارد بیل را به وضوح می‌شنویم. حکایت هاوارد - مجری مطرح - با مخاطبان زیاد خود به نسبت سایرین داستان فیلم را پیش خواهند برد.

دو دوست بخش مهمی از زندگی خود را در رسانه سپری کرده‌اند و حالا رسانه جزئی از آنها یا بهتر بگویم آنها جزئی از رسانه شده‌اند و این تفکیک برای خود آنها نیز مشکل است.

"شبکه" نشان می‌دهد که امروز شغل و کار انسان تا چه اندازه در زندگی شخصی‌اش رسوخ کرده و روابط انسانی و هویت فردی با هویت اجتماعی و کار گره خورده است.

دو دوست با خاطره‌بازی خود سعی می‌کنند تلخی این روزهای‌شان را برطرف کنند؛ هاوارد بیل که رئیس بخش اخبار شبکه تلویزیونی UBS است این روزها دچار چالش بزرگی شده، برنامه خبر او که با ۲۸ درصد مخاطب پیشتاز سایر برنامه‌های خبری بود حالا، در سال ۱۹۶۹، مخاطبانش به ۲۲ درصد رسیده است، تحلیل و درک تغییرات به‌وقوع پیوسته از توان او و حتی مدیران شبکه خارج است. این روند نزولی با مشکلات خانوادگی هاوارد بیل - مرگ همسرش - درهم آمیخته و او با ۱۲ درصد مخاطب مرگ زندگی رسانه‌ای خود را می‌بیند!

درنتیجه مدیران شبکه در سال ۱۹۷۵ برای بررسی و کنترل شرایط، برنامه خبر هاوارد را لغو کرده و او متحمل دو هفته مرخصی اجباری یا تعلیق از کار می‌شود. 

پس از دو هفته مکس شوماخر رئیس‌کل اخبار برای اعلام اخراج هاوارد از شبکه انتخاب می‌شود و او با دوست و همکار قدیمی خود دیدار می‌کند. 

مکس از خاطرات سال‌های ابتدایی کارش می‌گوید. در بامداد روزی از روزهای سال ۱۹۵۱، از خبرگزاری با او تماس تلفنی گرفته می‌شود که خبر افتتاح پل جرج واشنگتن را پوشش دهد. سراسیمه با لباس خواب، کت پوشیده و به راننده تاکسی مقصد خود را می‌گوید. راننده به او می‌گوید تو خیلی جوانی خودکشی نکن؛ یک عمر دراز در پیش داری! آیا باید این‌طور برداشت کنیم که کار در رسانه خودکشی است؟! این سفر به زمان گذشته مکس، زمانی اتفاق می‌افتد که مکس در وسط خیابان مابین تردد ماشین‌ها ایستاده و از خاطراتش می‌گوید. اما ما فقط صدای تردد ماشین‌ها را می‌شنویم! در حالی که او در میان خیابان ایستاده از سرعت و حرکت ماشین‌ها واهمه‌ای ندارد! این حکایت این روزهای ماست، از روزی که رسانه قرار شد همه زندگی ما را سامان دهد و مدیریت کند، آن زمان که قدرت و چیرگی‌ش بر ما محرز شد. خیلی از اتفاقاتی که می‌شنویم دور و بر ما اتفاق نیفتاده و آنها را نمی‌بینیم اما چگالی فشار وقایع را بیش از آنچه که هست، در تصور ما نقش می‌بندد؛ احساس می‌کنیم که فشار زیادی بر روی ماست! آنچه از رسانه‌ها دریافت می‌کنیم حکایت از این است که دنیا سربار است از ترور، قتل، تجاوز، آدم‌ربایی، کلاهبرداری، قاچاق، تصادف قطار، سقوط هواپیما، اعتراضات و اعتصابات، جنگ‌های داخلی و خارجی، آتش‌سوزی‌ها، سیل، زلزله‌ و ... اما شاید هفته‌ها و سال‌ها بگذرد و ما شاهد مستقیم همه این موارد نباشیم و یا با موارد بسیار معدودی از آنها برخورد کنیم. پس چرا باور داریم که اوضاع وخیم است؟! مگر همه اینها در همین دنیای ما اتفاق نمی‌افتد؟ پاسخ ساده است، رسانه؛ آری رسانه به ما القا می‌کند و ما با سیلی از فجایع دائم در حال غرق شدن هستیم و یا حتی در برخی اوقات خود را غرق شده می‌پنداریم. شاید تحلیلی که می‌توان برای این سکانس ترسیم کرد تصویر این بخش از کارکرد رسانه را دارد؛ درست از زمانی که مکس در رسانه مشغول به کار می‌شود و در این سیل پا می‌گذارد.

هاوارد در "بار" در حالی که آخرین پیمانه مستی را می‌نوشد، می‌گوید قصد دارد در میانه آخرین برنامه، خود را بکشد! معتقد است با این اتفاق تعداد مخاطبان به بیش از ۵۰ درصد می‌رسد.هاوارد می‌خواهد مرگ خود را با مرگ کار و فعالیت خود در رسانه گره بزند.هیچ مکانی برای مرگ زیستی او مناسب‌تر از رسانه نیست.

بی‌شک برای زنده بودن رسانه یا زنده بودن در رسانه باید به هر آنچه ممکن است دست انداخت!

بازی با کلمات و پیشگویی تیترهای خبری برای مکس دست‌مایه‌ای می‌شود تا سنگینی فضای حاکم را کم کند. مکس شروع به تیترزنی رسانه‌ها می‌کند:

- خودکشی هفته - اعدام هفته 

- تروریست‌ هفته - خودکشی

- قتل                 - بمب‌گذاری

- جنایت در شبکه - ساعت مرگ 

و با تردید و مکث می‌گوید: تصادف اتومبیل!

تجربه به مکس آموخته تا بتواند دورنمای خواسته هاوارد را ببیند. به این واقعیت رسیده هاوارد باید تاوان برنامه پایانی خود را بدهد و به همین دلیل تیتر "تصادف اتومبیل" در ذهن او نقش می‌بندد. مکس در ادامه می‌گوید: چرا خود را محدود کنیم؟!

مکس این تصویر را مجسم و تفسیر می‌کند، "خبر" تبدیل به یک "شو" خواهد شد! در حال مستی جمله‌ای را بیان می‌کند که شاید در حال عادی از بیان آن ابا و یا حتی ترس داشت. "تبدیل به یک شو عالی می‌شود که با آن دکان والت‌دیزنی را کاملا تخته می‌کنیم!" 

اما او می‌داند که "تلویزیون هرگز اینچنین نبوده است!"

خواسته و ناخواسته همگی به این مطلب رسیده‌اند که رسانه باید تغییر ساختار بدهد چون جهان تغییر یافته و نسل دیگری از صاحبان قدرت بر مسند جهان مستقر شده‌اند. تلویزیون هم باید بخشی از سرگرمی محسوب شود. تمام شبکه‌های تلویزیونی و ابزار سرگرمی تلاش‌شان باید بر این محور باشد که ماحصل کار آنها همه‌ جامعه را به‌نحوی سرخوش کند.

سکانس بعدی تابلوهای شبکه‌های متعدد تلویزیونی و خبرگزاری‌ها را می‌بینیم که در میان همهمه صدای ماشین‌ها، رفت‌وآمد آدم‌ها با قدرت و مستحکم بر روی دیوارهای بتنی ساختمان‌هایشان خودنمایی کرده و در سکوت و با آرامش همه چیز را رصد می‌کنند! صدای این و سکوت آن، حکایتی از آنچه که تغییر می‌دهد و آنچه تغییر می‌کند. همین اسامی، همین شبکه‌ها و همین خبرگزاری‌ها با چشمانی باز و در لحظه حاضر و آن‌سو همهمه و شلوغی و نگاه‌های محدود و هدایت شده، جریان سخت و سریع زندگی و غفلت که شاید فقط افراد از جلو درب ساختمان‌ها گذر می‌کنند اما آنها را نمی‌بینند.

وارد سالن اصلی شبکه می‌شویم گویا آنجا خبری نیست جز رفت‌وآمدهای معمول همچون رفت‌وآمدهای مردم در سطح شهر، همه افراد این بخش گویا تصویری از افراد یک جامعه هستند، مطیع و مجری؛ اما رفت‌وآمدهای منتهی به اتاق‌های پرهیاهو که پشت درهای آنها قرار است خواب‌هایی تعبیر شود، تا رویا فروشند و جهان نوین را ترسیم کنند. قرار است رسانه را احیا و حیات آن را تضمین کنند!

صدای زنگ تلفن موسیقی پس‌زمینه سالن شبکه است. اعضای گروه خبر گرد میزی نشسته و زمان هر خبر را محاسبه و خبرها را درجه‌بندی می‌کنند. هنوز گزینه‌هایی چون صحت، قابل استناد بودن به منبع و یا داشتن فیلم مرتبط با خبر به عنوان ضمیمه خبری و ... اهمیت دارد؛ اما چرا آمار بینندگان کاهش یافته است؟ مگر مخاطب خواهان اخباری دقیق و درست نیست؟  

در تمام اتاق‌ها تلفن حضور دارد حتی اتاق گریم، از همان داخل ساختمان شبکه، ارتباط داشتن اهمیت دارد و مشاهده می‌کنیم که شرط اول برای برقراری ارتباط در تعریف ساده آن، وجود دارد.

استودیو خبر و زمان پخش خبر و هاوارد که وارد استودیو می‌شود. یک میز که پشت آن مجری می‌نشیند و چندین تلفن و ساعت بر روی دیوار، پشت سر مجری، که هر یک زمانی را نشان می‌دهند دکور صحنه را تشکیل می‌دهند. شاید ساعت‌‌ها هم می‌گویند زمان هاوارد به سر آمده است. هاوارد باید اعلام بازنشستگی کند. هاوارد که یک هفته تا اخراج شدن فاصله دارد در برنامه تلویزیونی اعلام می‌کند که هفته دیگر خودش را در برابر میلیون‌ها بیننده درست در برنامه‌ای که حالا رو به سقوط است می‌کُشد. او تصمیم خود را اعلام می‌دارد و از روابط عمومی‌ها خواهان تبلیغ بر روی این موضوع‌ست تا به واسطه آن جذب مخاطب داشته باشند و خود او پیش‌بینی می‌کند آمار مخاطبان به ۵۰ درصد می‌رسد. اتفاقی بسیار عجیب و کاملاً خارج از عرف واقع شده، آشفتگی و همهمه در اتاق فرمان بالا می‌گیرد تا بتواند شرایط پخش برنامه را کنترل کرده و آن را متوقف سازند. هیچ یک از افراد پیش‌زمینه ذهنی و آمادگی برای برخورد مناسب و به موقع در این شرایط را نداشتند. شاید اینجا بود که رسانه فهمید کنترل اوضاع و جهت‌دهی بخشی از وظایف اوست. برنامه قطع می‌شود ولی هجوم خبرنگاران و تماس‌های بیشمار و پیاپی تلفنی فشاری غیرقابل تصور بر روی شبکه آوردند. مدیران به دنبال پاسخ هستند به دنبال توجیه کردن و یا به قول خودشان ماست‌مالی کردن. نکته جالب این که آنها به دنبال جوابی برای مدیران ارشد و سهامداران خود می‌‌باشند نه افکار عمومی نه مردم! به‌طور مثال مدیر شبکه که ازدحام جمعیت مقابل ساختمان عصبانی است می‌گوید این‌جا شبکه است نه باغ‌وحش! و یا در جای دیگر به شخصی که طی تماس تلفنی اعتراض خود را مطرح کرده با الفاظ رکیک پاسخ می‌دهد. می‌توان نتیجه‌گیری کرد تلویزیون برای خود فعالیت می‌کرد طبق سلیقه و نظر خود نه برای بیننده و مخاطب. حالا شرایط اجتماعی و ... تغییر یافته و صاحبان رسانه به‌جای آن که تغییر نیاز و نگرش مخاطب را ببینند از او گله‌مند و عصبانی هستند که چرا از آنها توقع دارند و همراهی لازم را انجام نمی‌دهند.

بخش خبر با بودجه سالانه ۹۸ میلیون دلاری، ۳۲ میلیون دلار ضرر می‌دهد و مدیران تاب این شرایط را ندارند و این افتضاح مالی را نمی‌توانند سامان دهند. شبکه‌های دیگر و روزنامه‌نگاران مدام تماس می‌گیرند و آنچه شنیده می‌شود صدای زنگ تلفن است؛ مگر چه شده، زنگ‌ها برای کِه به صدا درمی‌آیند؟

مدیر شبکه در جلسه سهامداران جمله قابل‌توجهی را مطرح می‌کند: "مشکل مدیریت خود مدیریت است." این به آن معناست که باید نگرش مدیریت تغییر کند و ساختار عوض شود. تا به امروز اتحادیه‌ها فعالیت‌های اجتماعی را سامان می‌دادند و حال صحبت از سازمان‌ها و موسسات است. حال باید هر بخش به عنوان یک اداره، درآمدزایی کند وگرنه حمایت مالی از فعالیت آن بخش به‌عنوان زیرمجموعه شبکه توجیهی ندارد. این سرنوشتی است که بخش خبر به آن دچار شده و وارد فاز جدیدی می‌شود و مکس با چالشی جدی روبرو می‌گردد. 

روز بعد گویا آغاز دوره جدیدی برای رسانه است؛ دایانا زنی‌ست که با ورودش به شبکه قصد دارد رسانه را از نو تعریف و فضای جدیدی را حاکم سازد. دایانا به هر بخش سر می‌زند و همچون احیاگری می‌خواهد هر جا که دورانش رو به زوال و نزدیک خط پایان است تیمار کند و جان تازه‌ای در آن بدمد.

فیلم سرقت از بانک، که توسط گروه رادیکالی تحت عنوان "ارتش آزادی‌بخش خلق" فیلمبرداری شده به شبکه رسیده است. مکس و مسئول دریافت خبر باید خبر را تحلیل و چنانچه مناسب بود ‌برای پخش آماده سازند اما دایانا هم در جلسه آنها حاضر است. این فیلم توسط یک شهروند خبرنگار (در آن زمان این عنوان به رسمیت شناخته نمی‌شد) "فروشنده خبر" به دست شبکه رسیده، مکس هیچ جذابیتی در فیلم نمی‌بیند اما دایانا می‌خندد؛ جرقه‌ای در ذهن او زده شد و اولین راه‌حل برای تغییر ریل و زنده کردن بخش خبر را می‌یابد.

دایانا همه مدیران را در اتاق خود فرامی‌خواند و این‌گونه آغاز به صحبت می‌کند: فیلم دزدی را دیدم که ابتدای آن ۸ دقیقه در ارتباط با مارکسیسم صحبت می‌کند، بسیار کسل‌کننده است. اما در بخش دوم گروه ارتش آزادی‌بخش خلق از سرقت خود فیلم گرفته و زنی در این میان مسلسل دارد و شلیک می‌کند. این داستان بسیار جذاب است و می‌توان از آن فیلم و حتی سریال ساخت. برای هر قسمت فیلم در هفته دو نویسنده را موظف می‌کنیم تا با داستان‌پردازی این خبر را به سریال تبدیل کنند. باید هیجان و تداوم تولید و پخش این خبر را مدیریت کنیم تا مخاطب با ما همراه شود و ... سخنان او برای مدیران بخش بسیار غریب است. با تعجب از او می‌پرسند، یک سریال از دزدان و آدمکشان سارق بسازیم؟ یا دیگری با تمسخر می‌گوید: اسمش را هم بگذاریم "چاخان بزرگ" و پاسخ جالب دایانا: چرا که نه؟!

دایانا مقاله‌ای در ارتباط با افکار عمومی مکتوب کرده، همان حلقه نادیده گرفته شده در شبکه! او ضرورت توجه به افکار عمومی را می‌داند و به مدیران دستور می‌دهد که آن را بخوانند و بدانند که چنانچه ایده نو و جالبی برای رسانه نداشته باشند اخراج هستند چون موظف به کسب درآمد برای رسانه می‌باشند. دایانا در فکر استفاده از انواع آسیب‌های اجتماعی، خشونت‌بار و مُشتی ایده‌های ماجراجویانه برای تهیه برنامه‌ است. برنامه‌هایی که جنجال به‌پا کنند و به شبکه حیات داده و آن را پیش برد. دایانا به صحت و سقم فکر نمی‌کند او خشم مردم و فشارهای اجتماعی و نابسامانی‌ها را می‌بیند و این را وظیفه رسانه می‌داند که راه‌حل‌ ارائه کند تا مخاطب بیشتر داشته باشد نه آن که مشکلی حل شود یا گرهی باز گردد. صاحبان رسانه و صاحبان قدرت، حاکمیت‌ها و دولت‌ها را تقویت و در کنترل افکارعمومی در راستای اهداف خود همراه و هم‌جهت هستند.

دایانا می‌گوید: خشم مردم باید بروز کند، باید علیه این سیستم ریاکارانه صحبت شود باید شوهای اعتراض‌آمیز تولید کرد، من چیزی نو می‌خواهم چیزی که خواسته‌های مردم را مطرح کند. دایانا به روش‌های متداول و مرسوم برنامه‌سازی اعتقادی ندارد و باور دارد تاریخ انقضا آنها آمده، او ایده می‌خواهد ایده‌ای که مدیران شبکه ارائه دهند تا شبکه زنده بماند و مهمتر از آن درآمد داشته باشد. فارغ از منشورهای حقوق کار و قوانین کار که به کارمند و کارگر پرداخته واقعیت این است که در سازمان افراد حقوق می‌گیرند و دریافتی آنها می‌بایست در ازای بهره‌وری و درآمدزایی که برای سازمان ایجاد می‌کنند باشد.

"هاوارد بیل" مردی عاشق خبر و رسانه است او با وجود آن که در دوران آخر کاری خود دچار بحران ترس و تنهایی شده سعی می‌کند بر خود مسلط شود و به همگان اطمینان دهد که برنامه‌ای طبق استاندارد اجرا و اجازه برای حضور در برنامه آخر را برای خود حفظ می‌کند تا بتواند از تلویزیون و مخاطبان خود خداحافظی کند. به او اجازه داده می‌شود.هاوارد در آخرین برنامه خود از جملات و عبارات عجیبی استفاده می‌کند. می‌گوید: این آخرین خبر پراکنی من است. می‌گوید مزخرف دیگری ندارم که برای شما بازگو کنم و باز می‌گوید این کشتارگاه جنون‌آمیز دنیا نام دارد! او حتی با اشاره به زندگی زناشویی خود مطرح می‌کند که آنچنان رسانه در افکار و رفتارم رسوخ کرده بود که در طی ۳۳ سال زندگی مشترک برای همسرم نقش بازی می‌کردم و بین ما دروغ حاکم بود تا صداقت. هاوارد می‌گوید چون مزخرف دیگری ندارم که بگویم و کفگیر به ته دیگ خورده است از شما خداحافظی می‌کنم!

در طی اجرا اتفاق جالبی از همان درون شبکه شکل می‌گیرد در بازخورد به برنامه هاوارد خنده‌هایی جسته گریخته از کارکنان اتاق فرمان و سایر بخش‌ها شنیده می‌شود. هیچکس تمایلی برای قطع کردن سخنان هاوارد ندارد و به نوعی سخنان او را جالب و جذاب می‌دانند؛ حتی مدیرارشد خبر، مکس. مکس در حین اجرا و پخش از برنامه هاوارد دفاع می‌کند و از پاسخ‌دهی به تماس‌های مدیران ارشد سر باز می‌زند و مقاومت می‌کند تا برنامه به پایان برسد.

هاوارد حرف‌های نامعقولی زده، بسیاری از مدیران تاب تحمل این مهملات و مزخرفات را ندارند. کلیه مدیران در تمام سطوح از طرف بازرسی کل شبکه‌ها مورد مواخذه قرار می‌گیرند؛ از جمله مکس که می‌بایست استعفا دهد. 

از آن‌طرف با پخش برنامه توجه همگان به سوی هاوارد جلب شده؛ مردم، دیگر شبکه‌ها، مجلات و روزنامه‌ها. تیتر صفحه اول و یا تصویر صفحه اول بیشتر نشریات خصوصا نشریات پرتیراژ به تصویر هاوارد و سخنان او اختصاص می‌یابد.

مدیران تلویزیون که در ابتدا از گفتار اهانت‌آمیز هاوارد عصبانی بودند، متوجه می‌شوند که این برنامه به طرز شگفت‌انگیزی در رسانه‌های دیگر بازتاب مثبت داشته و سایر خبرها را تحت‌الشعاع قرار داده است.

دایانا روزنامه خریداری می‌کند و روزنامه می‌خواند. در حالی که قصد او بر آن است که مردم فقط متوجه تلویزیون باشند و با این جعبه سرگرم شوند. همچنان که روزنامه‌ها را ورق می‌زند به سوژه‌های جدید مدیر بخش گوش می‌دهد و آنها را بررسی می‌کند. هیچ کدام را نمی‌پسندد زیرا هیجان کافی ندارند و زمینه‌ای برای دغدغه‌مند کردن مردم در آنها وجود ندارد. روزنامه‌ها را مجدد ورق می‌زند خبرهای متداول را می‌خواند بحران و افزایش بهای انرژی، جنگ داخلی در چندین نقطه مختلف جهان، بدهی‌های آمریکا و ... اما نقطه طلایی برای او صفحات اول روزنامه‌های مطرح آمریکا هستند. تصویر هاوارد و سخنان او در بهترین روزنامه‌های آمریکا منتشر شده است. اتفاقی فراتر از تصور هر یک از افراد شبکه در سایر شبکه‌ها و روزنامه‌ها رقم خورد. بهت و شگفتی تصورات آنها را دگرگون کرد. ابزار لازم برای دایانا در حال فراهم شدن است. او گام‌هایش محکم‌تر برداشته می‌شود. اما همه اینها در حالی است که هنوز مدیرانی در بخش‌های مختلف هستند که با ساختار برنامه‌ای که پخش شده مشکل دارند. حتی شبکه‌ها و روزنامه‌هایی هم هستند که این برنامه و شبکه را سرزنش می‌کنند و آن را خارج از چارچوب کار حرفه‌ای رسانه می‌دانند.

دایانا با مدیر شبکه وارد گفتگو می‌شود. مدیری که برنامه هاوارد را برنامه‌ای مزخرف و مسخره می‌داند. دایانا با جدیت از برنامه بیل دفاع می‌کند. اوضاع را تحلیل و تشریح می‌کند؛ در پنج سال گذشته، این برنامه موفق‌ترین برنامه بوده و بدون آنکه هزینه‌ای پرداخت کنیم، خشم مردم منعکس شد، برنامه‌ای جنجالی ساخته شد، حدود ۱۳۰ هزار دلار از پخش این برنامه عاید ما شد، به بینندگان ما ۵ درصد افزوده شده که قطعاً این روال در شب بعد ۵ درصد دیگر به مخاطبان ما خواهد افزود، بدون هزینه کردن بهترین روزنامه‌ها برای ما تبلیغ کردند، مردم بیل را منجی می‌دانند و ... دایانا معتقد است که برای داشتن مخاطب بیشتر باید میلیون‌ها دلار هزینه می‌کردیم اما حالا در شرایط طلایی قرار گرفته‌ایم. با اصرار و پافشاری برنامه هاوارد را می‌خواهد و طبق نظر او هیچ جایی برای تردید و بررسی وجود ندارد این برنامه باید ادامه پیدا کند.

هاوارد و مکس مشغول جمع‌آوری وسایل مکس هستند. مکس اخراج شده و باید محل کار خود را ترک کند. با دیدن عکسی از سال‌های گذشته آن دو با خنده‌های خود و تعریف خاطره، توجه دیگر کارکنان را به خود جلب می‌کنند. دیری نمی‌گذرد که همه کارکنان دور آنها جمع شده و هر یک خاطره‌ای از روزهای کاری خود را با دیگران به اشتراک می‌گذارد. ناخواسته‌ برنامه هاوارد بر آنها تاثیر گذاشته آنها از هر دری سخن می‌گویند، می‌خندند و ناگفته‌های خود را به اشتراک می‌گذارند. به‌دنبال کلامی و حرفی هستند که باعث خنده، تفریح و شادمانی‌شان شود.

مسئولین تلویزیون تصمیم می‌گیرند که هاوارد را مجدد جلو دوربین ببرند؛ این خبر به هاوارد داده می‌شود. هنوز افرادی هستند که این ساختار برنامه را نمی‌شناسند و نمی‌پسندند. یکی از کارکنان می‌گوید من با به لجن کشیدن افکار افراد به شدت مخالفم و قطع به یقین رسانه را ترک خواهم کرد. اما هاوارد خشنود و خرسند است احساس کسی را دارد که رسالت و وظیفه‌ای مهم بر دوشش نهاده شده و با جملاتی همچون "من علیه ریاکاری‌ها قیام می‌کنم" و "من می‌توانم یک آدم معترض باشم" خود را در شرایط جدید تصویر‌سازی می‌کند.

برخلاف پیش‌بینی‌ها اوضاع به خوبی پیش نمی‌رود و اتفاقات با اهداف تدوین شده و خواسته مسئولان تطابق پیدا نمی‌کند؛ مجدد ریزش مخاطب صورت می‌گیرد.

دایانا پس از ساعت کاری نزد مکس می‌رود به او از جادوگران وال‌استریت می‌گوید از کسانی که بیشترین سهام و درآمد را از بورس دارند ولی از علم تجارت چیزی نمی‌دانند، از آینده و پیشگویی از کارت تاروت داستان‌بافی می‌کند، رسانه یا همان تلویزیون را همانند کارت تاروت می‌داند که باید با ایجاد جاذبه، پیشگویی و مشغولیت اذهان بیننده را هفته‌ها همراه خود کند و ... او می‌گوید تلویزیون در آمریکا یعنی شُو؛ پس خبر هم باید مثل شُو ارائه شود. درخواست می‌کند که با مکس همراه شود و در واقع مکس با او همراه شود، متعهد می‌شود که با متن خبر کاری نداشته باشد اما آن را بپروراند و در نحوه ارائه آن نظر دهد تا به شکل قابل‌توجهی جذاب باشد. کلیه حرف‌ها و نظرات دایانا برای مکس مسخره است با تمسخر به او نگاه می‌کند، با تمسخر به او می‌خندد و سخنانش برای او حکم طنز دارد. دایانا جدی است و از ساخت یک برنامه - یک شُوی پُر مخاطب - صحبت می‌کند. دایانا از صنعت تلویزیون می‌گوید این یعنی تغییر یعنی درآمدزایی. هر آنچه که صنعت نامیده می‌شود و کلمه صنعت به آن پیوست می‌خورد یعنی دایره افراد مرتبط با آن کار و فعالیت گسترش یافته و باید درآمدزا باشد به هر شکل و بهایی.

دایانا در گپ‌وگفت دوستانه با مکس سعی در نزدیک شدن به او را دارد، از خودش می‌گوید: شش سال پیش مشاور می‌رفتم اما تظاهر می‌کردم که عاقلم! چهار سال زندگی مشترک و تظاهر به خوشبختی ولی همسرم مرا ترک کرد. او سرشار از پارادوکس است هر وجه او در دوسوی بی‌نهایت است. معتقد است با دیگران فرق دارد، خوی مردانه دارد، سریع دگرگون می‌شود، سریع معامله می‌کند و جالب‌تر آنکه او به‌هیچ کدام از اینها اهمیت نمی‌دهد زیرا آنچه برای او مهم است موقعیت اجتماعی و داشتن درآمدی خاص و ویژه است. سهامی از رسانه می‌خواهد، او رسانه را انتخاب کرده، همه زندگی خود را در آن خلاصه شده می‌بیند. مثال جالبی می‌زند: من منتظر آسانسور نمی‌مانم که پایین بیاید از پله‌ها بالا می‌روم! من هیچ مهارتی به جز کار در رسانه ندارم و برای کار ساخته شده‌ام و به آن چسبیده‌ام. در یک جمله دایانا زنی باهوش و هرج‌ومرج‌گرا، خوش‌فکر و خلاق در کار، بزرگ شده در رسانه و ناموفق در زندگی شخصی و در ارتباط با انسان‌ها است. او زندگی را از دریچه تلویزیون می‌بیند. همه چیز برای او سوژه است سوژه‌ها را سناریو و بعد رویا و آینده می‌فروشد. دایانا زنی است که می‌خواهد عاشق شود اما می‌گوید نمی‌داند چه کند؛ این یعنی رسانه انسان‌هایی را تربیت می‌کند که می‌توان گفت بسیاری از آنها به هیچ‌وجه متوجه تغییرات ایجاد شده در خود نیستند. فیلم شبکه یک ادعانامه است علیه رسانه‌ها؛ باید رسانه‌ها بیشتر از تئوری‌پردازی‌های مکتب انتقادی مجرم شناخته شوند زیرا رسانه هر پدیده و اتفاقی را در جامعه با القای ایدئولوژی اغوا می‌کند. کادرهای بسته و نوع نورپردازی فیلم دقیقا نشانه همین محدودیت و بسته بودن فضا است، فضایی که رسانه ایجاد می‌کند. تلویزیون (رسانه‌ها) برای جامعه فضایی را خلق می‌کنند که همگان در آن احساس واقعی بودن می‌کنند، اما این وهمی بیش نیست. 

"شبکه" با تمام معانی مربوط به موضوع رسانه ساخته شده است. در عصری که عشق چیز فراموش شده‌ای است، اومانیسم تحریف شده! اومانیسم هدفش آزادی انسان‌ها بود نه ربات کردن آنها، آن هم به‌گونه‌ای که امروز آدم‌ها دست‌وپا بسته در آن گرفتار هستند. سیدنی لومت و چایفسکی چگونه در آن سال‌ها، آن‌قدر زود، به این نتیجه رسیدند که مسخ‌شدگی انسان و سوق دادن انسان‌ها به طرف هنرهای نازل و تلویزیون (به جهت طیف مخاطبان عامی که دارد سردمدار آن است) توسط رسانه رقم می‌خورد؟ آیا آنها هم در راستای یکی از نقش‌های رسانه، پیشگویی، این فیلم را ساختند یا رسانه را به خوبی شناخته بودند؟

فیلم شبکه سراسر دیالوگ است و به سختی می‌توان آنها را ندید گرفت و درباره آن حرفی نزد. در قسمتی از فیلم می‌بینیم که مکس به معشوقه‌ش - دایانا - می‌گوید تو اصلا خود تلویزیون هستی، هیچ احساسی نداری و ...

در میانه این فراز و فرودها فشار روحی زیادی بر هاوارد وارد می‌شود. کم‌کم وهم و خیال به سراغ او می‌آید و خود را منجی و منتخب شده می‌بیند که رسالتی دارد. مدام درباره حقیقت ناپایدار انسانی صحبت می‌کند، صدایی به او گفته تو در رسانه کار می‌کنی تلویزیون در اختیار توست پس رسالت خود را به انجام برسان و ... الهامات هاوارد زیاد هم پرت و بی‌ربط نبود! همه می‌دانیم تلویزیون جادویی است توصیف نشدنی. 

دوباره هاوارد بیل بر صفحه تلویزیون ظاهر می‌شود و از وهمی که آن را واقعی می‌پندارد و شب گذشته برای او رخ داده حرف می‌زند. او تعریف می‌کند که صدا به او گفته حقیقت را با مردم در میان بگذارد، از حقیقت ازلی صحبت کند، از حقیقت انسانی و تجربه زنده ... هاوارد برای دفاع از خود و اثبات حقانیت کلامش می‌گوید: احساس می‌کند یک انرژی درونی او را به خود می‌خواند و با نیروهای نامرئی، تماس دارد و شفاف شده است. به یک منبع الکتریکی متصل شده و حس زنده بودن و در جریان بودن دارد. خود را متصل به یک منبع الکترومغناطیسی می‌بیند که به کل کائنات وصل شده و این یک حقیقت‌جویی‌ست و زمان و مکان ندارد و می‌تواند از کهکشان‌ها عبور کند و سپس بیهوش نقش بر زمین می‌شود!

دایانا هاوارد را کاملا‌ باور دارد زیرا این همان چیزی است که او می‌خواهد: قبول کنیم، شاید روحی در او دمیده شده است.

مکس هاوارد را به منزل خود می‌برد تا از او مراقبت کند. هاوارد تعادل روحی خود را از دست داده، شبکه برای کسب منافع خود از او سوءاستفاده می‌کند. وارد منزل مکس می‌شویم خانه‌ای آرام. در جای‌جای خانه کتابخانه وجود دارد. کتابخانه‌هایی پر از کتاب، ضبط‌صوت و عکس‌های در قاب نشسته بر روی دیوار. هاوارد در کتابخانه استراحت می‌کند، ناگهان پریشان با همان لباس‌خواب و بارانی که بر تن می‌کند از منزل مکس خارج می‌شود و به سمت شبکه (تلویزیون) به راه می‌افتد به جایی که به آن تعلق دارد. صدای غرش رعدوبرق، نور شدید،  بارش باران، همگی به پریشان حالی هاوارد می‌افزاید؛ اکنون او کاملا خود را پیام‌آور حقیقت‌های جامعه بشری می‌پندارد و مصمم‌تر از قبل می‌نماید. هاوارد وارد ساختمان شبکه می‌شود. در کمال ناباوری می‌بینیم که او را با احترام تا استودیو همراهی می‌کنند! اخبار در حال پخش، بحران نفت و مشکل بهای نفت است در بین اخبار، هاوارد خیس‌، نامرتب، با بارانی و لباس‌خواب جلو دوربین می‌رود! به سرعت هماهنگی‌ها صورت می‌گیرد، سایر برنامه‌ها را قطع می‌کنند، دوربین آماده و ضبط. پخش زنده آغاز و برنامه بر روی آنتن می‌رود. شبکه UBS تنها به فکر افزایش تماشاگر تلویزیونی به هر قیمت و کسب درآمدهای کلان است و حالا همه چیز مهیاست.

اگر به خاطر داشته باشید در ابتدای فیلم پوشش و گریم مجری ضرورتی برای حضور و اجرای او محسوب می‌شد و هاوارد را در اتاق گریم دیدیم. 

نکته قابل توجه این که هاوارد این بار اتو کشیده و خشک و بی‌حرکت پشت میز ننشسته، با حرارت و پرشور سخنرانی می‌کند، از پشت میز بلند می‌شود، راه می‌رود، فریاد می‌زند، از زبان بدن استفاده می‌کند ... که قطعا در جذب مخاطب و انتقال پیامش موفق‌‌تر است. این هم شیوه‌ای نو بود که شکل برنامه خبر به آن نیاز داشت. هاوارد سخن آغاز می‌کند: لازم نیست بگویم اوضاع چقدر خراب است، بیکاری، قتل، مرگ و ... نمی‌خواهم فقط اعتراض کنم، می‌خواهم عصبانی‌تان کنم تا فریاد بزنید و بگویید من یک انسانم. لعنت به شما! زندگی ما ارزش دارد. همین الان بلند شوید و با تمام وجود فریاد بزنید من عصبانی هستم و دیگر این وضع را تحمل نمی‌کنم. حال از روی صندلی‌تان بلند شوید و فریاد بزنید من یک انسانم، دیگر حاضر نیستم این وضع را تحمل کنم، زندگی‌ام ارزش دارد و و و ...

هزاران نفر، هزاران پنجره را باز می‌کنند و فریاد می‌زنند، من یک انسانم و حاضر نیستم این وضع را تحمل کنم ...

مردم با پیام‌های هاوارد همراه می‌شوند به دم پنجره‌ها می‌آیند فریاد می‌زنند. دختر مکس هم دچار شور و غلیان احساس شده دم پنجره می‌رود، مکس هم تاب نمی‌آورد و در کنار او می‌ایستد. دکمه تغییر در خانه آنها نیز زده شد.

بارش باران در این سکانس شاید نشان از این است که همه چیز در حال شسته شدن است و شکل و صورت جدیدی پدید خواهد آمد. دایانا از اتاق فرمان میزان بازخوردها و آمار شبکه‌های دیگر را رصد می‌کند، او کُت بر تن دارد (پوششی که در آن زمان برای مردان معمول بود) آنچه متصور بود عینیت پیدا کرد. سبک‌بال پرواز می‌کند، طبق گفته خودش معدن طلا کشف کرده و شبکه را نجات داد. آمار ۴۰ میلیون بیننده که برنامه هاوارد را دنبال می‌کنند آماری‌ست که از مجموع کل بینندگان شبکه‌های خبری بیشتر است. تلویزیون می‌خواست چیزی تولید کند که مردم بپسندند، درنهایت موفق شد. در فیلم به وضوح ریاکاری و تظاهرپرستی رسانه را می‌بینیم که چگونه برای جذب مخاطب تظاهر به زیبایی کرد و پشت همه این زیبایی‌ها چیزی جز ابتذال و خودکامگی نبود.

فیلم شبکه در هر سکانس به لحاظ بصری دارای نماد است که می‌تواند در راستای تکمیل مفهوم دیالوگ‌های آن سکانس و یا در راستای مضمون فیلم باشد.

دایانا چه چیزی در هاوارد و برنامه هاوارد دید؟ دایانا هاوارد را پیامبری خشمگین می‌داند، منجی مردم، به خوبی می‌داند چه عواملی باعث موفقیت برنامه است زیرا درک درستی از جامعه و مردم آمریکا دارد. مردمی عبوس، خشمگین و تحت فشار ویتنام، واترگیت، تورم، رکود اقتصادی… جامعه توده‌ای که حالا رهبری خشمگین از دل همین توده پدید آمده است. هاوارد مستعد جمع کردن و همراه کردن مردم پای این جعبه سیاه جادویی است. نام "برنامه خبر" به "شوی خبری" تغییر نام می‌یابد. جایگاه و رتبه شبکه UBS ارتقا می‌یابد. مدیران شبکه به این‌ نقطه رسیدند که تلویزیون (رسانه) می‌تواند واقعیت‌ها را جابه‌جا کند، جایگاهی دروغین برای انسان‌ها بسازد و از هر پدیده‌ای در راه بهره‌برداری اقتصادی خود استفاده کند. شبکه در حال قرارداد بستن و ردوبدل کردن میلیون‌ها دلار است. شرکت‌های بزرگ در آمریکا و شرکت‌هایی در سطح بین‌المللی به رسانه ورود و سرمایه‌گذاری می‌کنند. پشت‌پرده انعقاد قرادادهای مختلفی‌ست که در حوزه‌های مختلف و برای هر گونه زدوبندی در سطوح دیپلماسی، تجاری و ... ثبت می‌گردد.

تمامی جنبش‌ها، گروه‌ها، چپ‌گراها، رادیکالیسم‌ها و ... می‌خواهند با دایانا ملاقات داشته تا به واسطه او و شبکه دیده شوند. دایانا در دیدار با آنها خود را نوکر و پادوی امپریالیسم معرفی می‌کند! نوکر رسانه و یک نژادپرست! حال چگونه است که به گروه‌های مخالف حاکمیت اجازه داده می‌شود که در تلویزیون دیده شوند؟! رسانه این قدرت را دارد تا گروه‌های مخالف را گرد هم آورد تا بهتر بتواند شرایط کنترل و در زمان مناسب خنثی و یا سامان دهد و یا گروه‌های مخالف در کنار هم به علت تفاوت در نگرش و منافع باعث سرکوب‌کردن یکدیگر می‌شوند و در هم ذوب می‌گردند. رسانه سوپاپ اطمینانی برای دولتمردان است.

چه هوشمندانه است انتخاب عبارت "آزادی بیان" به‌عنوان معرفی هویت و تعبیر ساختار رسانه! برچسب "آزادی بیان" را بر عملکرد رسانه و فضای حاکمیتی خود می‌گذارند؛ در حالی که شبکه دموکراسی محدودکننده، افسون‌زا و دروغ‌پرداز است.

درنهایت می‌بینیم دایانا فارغ از هر گونه احساس مسئولیت نسبت به سلامت روان مردم و آرامش جامعه برای ساخت برنامه‌‌هایش و رسیدن به خواسته خود دست به هر اقدامی می‌زند و حالا به راحتی برای ساخت برنامه‌‌‌ها قراردادهای کلان منعقد شده و به حساب شبکه واریز می‌گردد؛ هر درخواستی از جانب گروه‌های مخالف برای حضور در تلویزیون و ساخت برنامه‌ای برای معرفی آنها با سر و شکلی بزک شده در تلویزیون تولید و پخش می‌شود. همانند شوی هاوارد که تنها در راستای انباشت ثروت برای جامعه کاپیتالیست بود و به درآمد ۲۱ میلیون دلاری رسید!

برنامه هاوارد شویی است با حضور صدها بیننده در استودیو و میلیون‌ها نفر در سراسر آمریکا. در بخشی از اجرا هاوارد می‌گوید:

ما شاهد نسلی هستیم که تا چیزی رو به جز در تلویزیون ندید، باور نکرد. تنها چیزایی رو ما می‌دونیم که از تلویزیون پخش میشه و اگه تلویزیون نبود ما هیچی نمی‌دونستیم. از شما ۶۲ میلیون نفر آمریکایی، کمتر از یک‌سوم افراد کتاب می‌خونن! میون شماها کمتر از ۱۵ درصدتون روزنامه میخونین. این شبکه مثل انجیل می‌مونه، ..... شما چیزی هستید که واقعی است. ما وهم هستیم. پس تلویزیون‌هاتونو خاموش کنید و ترکش کنید.

 

 

 

هاوارد پس از هر اجرا بیهوش بر زمین می‌افتد، می‌توان این‌گونه تعبیر کرد که او مرگ خود را بر روی صحنه و در رسانه می‌خواست و یا این حرکت نمادین این‌گونه  تعبیر شود که او می‌داند سرانجام این آزادی بیان برای او تاوان سخت و سنگینی به همراه خواهد داشت و آن بها و تاوان جان اوست.

مکس و دایانا پس از مدت‌ها یکدیگر را در خیابان می‌بینند. (خیابان؛ محلی برای گذر! مکس به او می‌رسد و با هم صحبت می‌کنند!) در مکس تقریباً مقاومت نسبت به رسانه و نگرش و تفکر دایانا شکسته شده، حالا حرف‌های او کمی برایش شیرین و جذاب است. دایانا همچنان صحبت‌های خود را با داستان‌بافی، یا به قول خودش سناریونویسی و پیشگویی مطرح می‌کند. مکس می‌گوید حرف زدن با تو به من تسکین می‌دهد. مکس هنوز چارچوب‌ها و دیدگاه خود را دارد اما احساس می‌کند اگر با دایانا باشد بهتر است و به او خوش خواهد گذشت! درست شبیه حسی که بسیاری از ما تجربه کرده و می‌کنیم. در عین این که نسبت به آثار مخرب شبکه‌های مجازی (رسانه‌ها) آگاهیم اما بی‌رویه از آنها استفاده می‌کنیم و به شدت به آنها وابسته‌ایم.

آنها وارد رابطه‌ای احساسی می‌شوند. مکس به خاطر دایانا از زندگی مشترک ۲۵ ساله با همسرش خارج و زندگی جدیدی را با دایانا آغاز می‌کند. سبک جدید عملکرد رسانه شاید این جرات را به مکس می‌دهد که مقابل همسرش نشسته و از بی‌وفایی خود راحت و صریح سخن بگوید! نکته جالب آن که زمانی که همسر مکس می‌خواهد در ارتباط با روزهای خوش زندگی، فراز و نشیبی را که در کنار یکدیگر تجربه کرده‌اند، سخن بگوید، وارد اتاق کتابخانه می‌شود.

نکته جالبی در گفته‌های همسر مکس مطرح می‌شود: سال‌ها در رسانه کار کردی و می‌دانستم نقش بازی می‌کنی و دروغ می‌گویی و ... (درست این جمله را هاوارد در اولین برنامه خود در ارتباط با همسر خود بیان کرد) اما توقع داشتم احترام بگذاری و در حریم خانه و زندگی مشترک‌مان به اصول پایبند باشیم ... گویا ذات رسانه با دروغ عجین شده است!

مکس در عین آگاهی و شناخت گرفتار می‌شود؛ می‌داند دایانا نماینده نسلی است که توسط رسانه تربیت شده، علم آن را آموخته و قدرت درک احساسات متعارف بشری را از دست داده است؛ از عاقبت کار و خلقیات منفعت‌طلبانه دایانا خبر دارد. اما مسیری را با او همراه می‌شود و پس از گذشت مدتی در شرایط برزخی او را ترک می‌کند. به جرات می‌توان گفت مکس دگرگون شده و قضاوت این که حال او پس از تجربه زندگی با دایانا خوش است، پشیمان است و یا ... بسیار سخت است.

شو هاوارد - سخنانش - در ابتدا به مذاق‌ها خوش آمد همگان پذیرفتند و آنچنان برای‌شان خطرناک و نگران‌کننده نبود، اما کم‌کم موضوع سخنان هاوارد برای گروهی جدی و خطرناک شد.

چندین اجرا است که دیگر سخنان هاوارد جذابیت لازم را برای گروه سنی جوان ندارد (۱۶ تا ۳۵ سال) و این طیف از مخاطبان را از دست داده، گروهی که مصرف‌کننده اصلی تلویزیون هستند و آینده تلویزیون با آنها ادامه خواهد یافت، از آن طرف همزمان با برگزاری جشنی برای شبکه و مدیرانش افشاگری می‌کند و ضرر مالی هنگفتی به کل شبکه وارد می‌سازد.

مدیر شرکت ارتباطات آمریکا که آن را امپراطوری رسانه می‌خوانند و مدیر شبکه، جنکیس و فرانک هکت، دو نماد اقتدارگرایی و سرمایه‌داری محض مدیران CCA و UBS تصمیم می‌گیرند تا هاوارد از این چرخه حذف شود. هاوارد باید قربانی زیاده‌خواهی‌ها و منفعت‌طلبی‌های آنها شود تا تعادل مجدد برقرار گردد. آنها تصمیم می‌گیرند که هاوارد بیل را بکشند. در آرامش و با طمانینه همان‌‌طور که تراز مالی تلویزیون را می‌خوانند درباره نحوه ترور، جوانب و شرایط را بررسی می‌کنند. 

دایانا به صراحت و بدون تردید از حذف هاوارد سخن می‌گوید. زیرا او تا آنجا پیش می‌رود که منافع تأمین و تضمین شود. اصرار بر قتل و آدمکشی از سوی او و امتناع کردن برخی از مدیران تاکیدی بر خط قرمزها و مرزهای رسانه است. آری ماهیت تلویزیون و وسایل ارتباط جمعی، خشن است زیرا هر چیزی را به اقتضا، فدای سود و منفعت‌طلبی خود می‌کند. وقتی قرار است از هر پدیده‌ای برای بهره‌برداری اقتصادی و کسب منافع خود استفاده کند بدون‌شک در این میان جان انسان‌ها اهمیت ندارد و توجهی به افکار مسمومی که ممکن است در ذهن مخاطبان شبکه ریشه بدواند نیست. پشت پرده مدیرانی حضور دارند که از هر شرایطی به نفع خود بهره‌ می‌برند و کوچک‌ترین اهمیتی برای حقیقت داشتن یا ساختگی بودن مطالب و مباحث مطرح‌شده از طریق شبکه‌ یا همان رسانه خود قائل نیستند.

بار دیگر به تمامی نکاتی که فیلم اشاره می‌کند دقت کنید‌، همه واقعیت‌های امروز ما را نیز شامل می‌شود گویا در همین برهه زمانی فیلم ساخته شده، شما به‌جای کلمه "تلویزیون"، "شبکه‌های اجتماعی"، "رسانه" و یا "فضای مجازی" بخوانید.

فیلم شبکه درباره مسئله‌ای حرف می‌زند که امروز در زندگی ما برجسته‌تر است امروز در وضعیتی قرار گرفته‌ایم که جامعه رسانه‌ای محسوب می‌شود و تمام زوایای زندگی ما را گرفته است. می‌توان گفت فیلم شبکه حالت پیشگویانه دارد.

فیلم شبکه گرفتاری امروز ما را نشان می‌دهد. رسانه‌ها به زندگی‌ ما رسوخ کرده و دچار و درگیر پوچی و بحران بی‌هویتی هستیم. انسان امروز نمی‌تواند در خلوت خود تنها زندگی کند و چیزی به‌نام تنهایی وجود ندارد. انسان امروز توانایی و مهارت گذران هدفمند زمان را ندارد به همین منظور باید ابزاری وجود داشته باشد که از طریق آن زمان‌های فراغت خود را بکُشد؛ خود را سرگرم کند؛ یعنی دکمه "تفکر - خاموش" را بزند. غالبا انسان امروز تحت تاثیر تلویزیون، تلفن همراه، شبکه‌های اجتماعی و ... است و حال خوش و بدش نیز متاثر از این فضا می‌باشد. برای داشتن احساس رضایت در زندگی باید بیاموزیم چگونه عزت‌نفس داشته و آن را حفظ کنیم. باید آموخت و تمرین کرد، خودمان باشیم و وقت‌مان را صرف هر چیزی نکنیم. زمانی که می‌رود از کف می‌رود و بازگشتی ندارد. 

سکانس پایانی و شرحی بی‌پایان برای "شبکه" 

فیلم را از دقیقه ۱:۳۹:۳۰ دقیق‌تر تماشا کنیم!

علی‌رغم تاکید مدیر ارشد شرکت ارتباطات آمریکا مدیران شبکه طبق آماری که دایانا اعلام می‌کند، حالا حدف هاوارد را لازم و ضروری می‌دانند. اگرچه ترس از مقامات بالادستی و اذهان عمومی آنها را مردد کرده و جرات تصمیم‌گیری قاطع ندارند. حتی به یکدیگر مظنون هستند که مبادا با اعلام نظر شخصی، خود را از گردونه رسانه حذف کرده و دچار دردسر شوند. تنها دایانا ست که قاطعانه حکم بر کشتن هاوارد می‌دهد. این بار هم سناریویی برای این اقدام دارد! هر موضوع و اتفاقی برای او دست‌مایه‌ای برای ساخت برنامه و جذب مخاطب است. از دیدگاه او هر تصمیم و اقدامی باید کسب درآمد، حفظ وجهه و رتبه رسانه و دست‌های پاک و بی‌طرفی رسانه را محقق سازد! وسوسه جاه و مقام، ثبات قدرت، منفعت‌طلبی و مال‌اندوزی همگان را همراه دایانا می‌کند.

سناریو این‌گونه به رشته تحریر درآمد:

- طبق آمار، روزی که تعداد بینندگان بیشتر است در حین اجرای برنامه، هاوارد به قتل می‌رسد.

- چند نفر از کارکنان شبکه با تشویق یک یا دو نفر از مخالفان هاوارد آنها را برای این اقدام ترغیب می‌کنند. 

- باید شرایط ورود و حضور بینندگان در استودیو کاملا عادی و طبق روال معمول باشد.

- هاوارد در حین اجرا توسط این دو نفر که سلاح همراه دارند و در بین تماشاچیان نشسته‌اند با شلیک گلوله کشته می‌شود. 

چگونه با تمام‌ تدابیر امنیتی درب ورودی شبکه و حضور نگهبانان در هدایت تماشاچیان به داخل استودیو دو نفر اسلحه همراه دارند؟ سرنوشت این دو نفر چه خواهد شد؟ و ؟ ؟ ؟

آنها طعمه شدند، رسانه‌ غیرمستقیم بر اراده و خواست آنها اثر گذاشت. چه فاتحانه اعلام می‌کنند که دو ضارب توسط مردم دستگیر شدند! چه کوتاه، خبر اعلام شد، در بین حجم انبوه اخبار و در میانه خبرها، خبر قتل هاوارد منتشر شد. شبکه‌های زیادی فقط به عنوان یک تیتر خبر قتل را خواندند و سپس پخش آگهی‌ها و تبلیغات صفحه جعبه جادو و فریب را از آن خود کرد.

دایانا گفته بود نزدیک کریسمس است و اگر این نارضایتی از هاوارد ادامه یابد شرکت‌ها و موسسات بزرگ آگهی تبلیغات خود را به ما نخواهند داد و ضرر مالی هنگفتی بر دوش شبکه سنگینی خواهد کرد؛ و حالا خبر قتل او در قبال خبرها و آگهی‌ها در رده سوم و چهارم قرار گرفته و به راحتی می‌توان آن را در مسیر فراموشی سپرد.

چه موفقیت‌آمیز تلویزیون عمل کرد و چه بی‌حاشیه و بی‌طرف بود! البته در مطلبی جداگانه درباره نقش و ویژگی تلویزیون اشاره کردیم.

پیش‌تر عرض کردم "شبکه" گویا برای امروز ما ساخته شده، امروز که به تماشای آن می‌نشینیم می‌توانیم "شبکه" را فیلمی مستند معرفی کنیم.

رسانه‌ها انسانی را خلق کرده‌اند که حیات و مماتش با حضور در رسانه معنا پیدا می‌کند. بقای افراد، شادی و سرور آنها در دیده شدن است. چنانچه نباشند فراموش شده و از یادها می‌روند. رسانه، به‌خصوص تلویزیون قصد ندارد در ثبت وقایع حافظه بیننده را درگیر کند مگر آن که خودش بخواهد، به آن می‌پردازد.

تلویزیون به‌گونه‌ای خبر قتل را اطلاع‌رسانی کرد و در پرداخت به آن و چینش خبرها و آگهی‌های تبلیغات در قبل و بعد خبر قتل هوشمندانه عمل کرد که شاید فقط برای ساعتی بیننده بگوید: عه هاوارد کشته شد؟! سپس آن را فراموش کند ...

با احترام - پورصالحی 

 

 

 

 

  • سادات هاله پورصالحی

نظرات  (۱)

به مطالب و نکات در خور توجهی توجه کرده اید.

خدا قوت

پاسخ:
سلام و احترام خدمت شما
استاد عزیزم از لطف و توجه شما و این که مطالب را مطالعه می‌فرمائید بسیار سپاسگزارم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی