خلاصه تحقیق خانم طناز صادقیان و آقای مسلم شیرودی- مارپیچ سکوت
به نام خداوند بخشنده مهربان
مارپیچ سکوت
رسانهها میتوانند به ما تلقین کنند نظر و تفکر ما در اقلیت است و از همین طریق ما را وادار به سکوت کنند؛ این همان نظریه «مارپیچ سکوت» است.
همان نظریهای که توسط امپراتوری رسانه در جوامع اعمال میشود. رسانهها با تکیه بر قدرت و تاثیرگذاری که بر ادراک و شناخت مردم از فضای فکری جامعه دارند؛ به وسیله القای این حس در مخاطب که شما در اقلیت هستید و امکان مقابله با اکثریت را ندارید، ما را وادار به سکوت میکنند.
نظریه «مارپیچ سکوت» را خانم الیزابت نوئل نئومان در سال ۱۹۷۳ مطرح کرد. افکار عمومی نتیجه تعامل بین افراد و محیط اجتماعی است که تحت تاثیر عمیق رسانهها شکل میگیرد. این نظریه بر اساس چند ادعای مرتبط با هم استوار است؛
- اول این که مردم از انزوا و فشار گروهی میترسند و نمیخواهند در یک موضوع درگروه اقلیت باشند؛
- دوم این که مردم از ترس انزوا و زیر فشار قرارگرفتن، فرار از طعن و تمسخر و طرد سکوت میکنند؛
- سوم این که مردم در رفتار و ارتباطات روزمره، متاثر از ذهنیتهای دریافتی به این ارزیابی میرسند که درگروه اقلیت هستند یا اکثریت.
بر اساس نظریه مارپیچ سکوت به موازات نشر، عقاید خاص در رسانههای جمعی به عنوان عقاید غالب و مسلط، حمایت میانفردی (خصوصا به واسطه رهبران فکری) از یک عقیده، تفکر به مرور ضعیف میشود؛ تعداد افرادی که آشکارا عقیده و تفکر موجود را بیان نمیکنند یا به تفکر القایی گرایش متمایل میشوند، افزایش پیدا میکنند. در نتیجه روند تزایدی گرایش به عقیده مورد نظر رسانهها به شکلگیری «سکوت مارپیچی» در جامعه منجر میشود؛ این تکنیک «مارپیچ سکوت» است.
در این فرآیند، مردم تحت تاثیر تصویری که امپراتوری رسانهای ساخته است، بیشتر به آنچه دیگران به صورت عمومی بیان میکنند، اعتماد کرده تا به آنچه میاندیشند.
رسانههای جمعی با بهرهگیری از این نظریه تصورات مربوط به عقاید مدنظر خود را در ذهن مخاطب ایجاد میکنند و از این طریق ذهنیت افراد راجع به این که به چه عقایدی مسلط است را شکل میدهند و چنین القا میکنند که فرد یا گروه برای فرار از انزوا چه عقیدهای را اختیار و ابراز کند. بر این اساس، رسانهها افراد و گروههای مخالف را با ایجاد فضای رعب و وحشت و حتی با کمک دیکتاتوری رسانهای، افکار و عقایدی همسان و مشابه را بر جامعه تحمیل کرده و آنها را وادار به سکوت و کنارهگیری میکنند. با تغییرات تکنولوژی ارتباطات، افکار عمومی تحت تأثیر فضای مجازی قدرت تفکر و تحلیل خود را از دست میدهد و یا ناچار به تغییر عقیده یا سکوت میشود. در چنین شرایطی شبکههای اجتماعی به عنوان رسانهای قدرتمند و فراگیر، فرضیات موجود در نظریه مارپیچ سکوت را در فضای مجازی و واقعی تثبیت و نهادینه میکند.
راهبران صفحات اجتماعی با کمک اینفلوئنسرها و سلبریتیها (رهبران فکری)، با بهکارگیری تکنیکهای جنگروانی به شکل کاملا حرفهای قادرند محاسبات مخاطبان را فارغ از میزان سواد و موقعیت اجتماعی (توده)، دستخوش تغییرات بنیادین کرده و به راحتی آنها را به تغییر عقیده وادار کنند و در تله مارپیچ سکوت گرفتار کنند؛ تا آنجا که میتوانند با شبکه سازمانمند در فضای مجازی با تکیه بر آمار و اطلاعات ساختگی و دروغین چنان شرایطی برای مخاطبان ایجاد میکنند که یک نظریه یا گفتمان اعتبار و مشروعیت خود را نزد آنها از دست بدهد و طرفداران آن حس اقلیت به خود بگیرند و احساس انزوا به آنها دست بدهد و از ترس مخاطرات احتمالی در پیله سکوت فرو بروند.
فرد یا گروه برای در امان ماندن از خشم اکثریت دو گزینه بیشتر پیش رو ندارد؛ یا باید به موج اکثریت القایی بپیوندد یا در انزوای عمومی قرار خواهد گرفت و مجبور به تحمل مخاطرات مخالفت با اکثریت و پرداخت هزینههای آن خواهد شد.
با پدیدار شدن این وضعیت در یک جامعه بر عقیده و نظری که در واقع اکثریت نیست، به عنوان نظر اکثریت مردم مانور داده میشود. در چنین فضایی رفتهرفته این مارپیچ سکوت گستردهتر و در جامعه فراگیر، تثبیت و نهادینه میشود. در واقع، امروز مارپیچ سکوت الیزابت نئومان حالا خود را در شبکههای اجتماعی بازتولید کرده است. در دنیای حقیقی مردم از ترس انزوا و زیر فشار قرارگرفتن سکوت میکنند. کاربران شبکههای اجتماعی مدافع حقیقت حتی میانه و بیتفاوت نیز از ترس این که دنبالکنندگان یا دوستانشان واکنش نامطلوبی نسبت به نظرشان نشان دهند، سکوت در موضوع مورد مناقشه را ترجیح میدهند.
در مارپیچ سکوت، با کمک روش اقلیتسازی و اکثریتسازی به طور مداوم صدای حقیقت رو به خاموشی سوق داده میشود و در صورت تثبیت و نهادینه شدن «سکوت مارپیچ» با کمترین هزینه و در کوتاهترین زمان نتیجه دلخواه حاصل میشود.
با احترام - پورصالحی
- ۰۲/۰۲/۰۴